کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فارج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فارج
معنی
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) دورکننده اندوه ، گشایندة غم .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فارج
لغتنامه دهخدا
فارج . [ رِ ] (ع ص ) شتر ماده ای که پس از زادن ، دشمن و مکروه دارد گشن را. || کمان دور زه . (منتهی الارب ). کمانی که از وتر خود دور باشد. || دورکننده ٔ اندوه . (اقرب الموارد). شادان .
-
فارج
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) دورکننده اندوه ، گشایندة غم .
-
جستوجو در متن
-
فارجة
لغتنامه دهخدا
فارجة. [ رِ ج َ ] (ع ص )کمانی که زهش از قبضه دور بود. رجوع به فارج شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن حسین بن یحیی بن سعیدبن بشر ابوالفضل ملقب ...