کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاذن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاذن
لغتنامه دهخدا
فاذن . [ ذُ ] (اِخ ) نام یکی از شاگردان افلاطون . || نام یکی از کتابهای افلاطون . رجوع به فدن شود.
-
جستوجو در متن
-
فاذان
لغتنامه دهخدا
فاذان . (اِخ ) نام کتابی از افلاطون . رجوع به فاذن و فدن شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن زرعه . متوفی 398 هَ . ق . رجوع به ابن زرعه ابوعلی ... شود. و از کتب اوست علاوه بر آنکه در ابن زرعه سابقاً آورده ایم : ترجمه ٔ مقداری قلیل از کتاب برقلس در تفسیر فاذن از سریانی به عربی .
-
فدن
لغتنامه دهخدا
فدن . [ ف ِ دُ ] (اِخ ) یکی از شاگردان سقراط. (یادداشت بخط مؤلف ). فادو. از فیلسوفان یونان و از مردم مدینه ٔ الیس بود. در آخرین سالهان قرن پنجم ق . م . به دنیا آمد و در جنگی که در سالهای 401 و 400 ق . م . میان اسپارت و الیس درگرفت وی در آتن بود و در...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) عیسی بن زرعه نصرانی منطقی متوفی به سال 398 هَ . ق . او راست : کتابی در عقل و مقاله ای مجهوله در اخلاق و ترجمه ٔ مقداری از کتاب برقلس در تفسیر فاذن از سریانی بعربی . رجوع به ابن زرعه ابوعلی شود.
-
اذن
لغتنامه دهخدا
اذن .[ اِ ذَ ] (ع ق ) اکنون . || این هنگام . || آنگاه . آنگهی . حرف جواب و جزاء، و هو اماان یدل علی انشاء التسببیة بحیث لایفهم الارتباط من غیره کقولک اذن اُکرمک لمن قال لک ازورک و هو حینئذ عامل یدخل علی الجملة الفعلیة فینصب المضارع بثلاثة شروط، الاول...
-
امقیدورس
لغتنامه دهخدا
امقیدورس . [ اُ ] (اِخ ) الَ .... الاصغر فیلسوف نوافلاطونی قرن پنجم و ششم که بخصوص در آثار افلاطون سعی داشت . شرح او بر سوفسطس افلاطون بعربی درآمد. وی کتاب القیبیادس و غورجیاس و فاذن و فلبس افلاطون را شرح کرده است و نیز تفسیری بر کتاب الاَّثار العلوی...
-
لزوجت
لغتنامه دهخدا
لزوجت . [ ل ُ ج َ ] (ع اِمص ) لزوجة. دوسگنی . چسبناکی . چسبندگی . لیزی . کش داری . نوچی . لزجی . چسبانی . (منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لزوجة بالزای المعجمة هی کیفیة ملموسة تقتضی سهولة التشکل و عسرالتفرق و الشی ٔ بهایمتد متصلا. و یقا...
-
برقلس دیدوخس
لغتنامه دهخدا
برقلس دیدوخس . [ ب ِ رَ ل ُ خ ُ ] (اِخ ) افلاطونی . از مردم اطاطریة معروف به دیدوخس یعنی عقیب فلاطن و از اوست : کتاب حدود اوائل الطبیعیات . کتاب الثمانی عشرة مسألة، و یحیی نحوی را کتابی بزرگ است در رد و نقض این کتاب و در آنجا گوید برقلس بروزگار قلطی...
-
حاجی ترخان
لغتنامه دهخدا
حاجی ترخان . [ ت َ ] (اِخ ) یا هشترخان (اِخ ) شهری از مملکت روسیه در اروپا کرسی ناحیتی بهمین نام واقع در جزیره ای از گنگباری (مجمعالجزائری ) که از دلتاهای ولگا (آتل ) تشکیل میشود در 45 هزارگزی مصب این رود ببحر خزر. دارای 225000 مردم و سابقاً آنجا آرش...
-
مؤذن
لغتنامه دهخدا
مؤذن . [ م ُ ءَذْ ذِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأذین . بسیار اعلام کننده . (ناظم الاطباء) : فأذن مؤذن بینهم ان لعنةاﷲ علی الظالمین . (قرآن 44/7). فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایة فی رحل اخیه ثم اذن مؤذن ایتها العیر انکم لسارقون . (قرآن 70/12). || اذان...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن عِلاطبن خالدبن ثُوَیرَةبن هلاد سلمی بهزی . مکنی به ابوکلاب یا ابومحمد یا ابوعبداﷲ. ابن سعد گوید: هنگام جنگ خیبر نزد پیغمبر آمد و اسلام آورد. در مدینة ساکن شد و خانه و مسجدی بساخت و عبدالرزاق از معمر از ثابت از انس آرد:...
-
ذوالکلاع الاصغر
لغتنامه دهخدا
ذوالکلاع الاصغر. [ ] (اِخ ) (سمیفع کسمیدع بالفاء) اهمله الجوهری و قال ابن درید فی باب فعیلل بعد ذکر همیسع سمیفع (و قد تضم سینه ) کانه مصغر (و حینئذ یجب کسر الفاء) و هو ذوالکلاع الاصغر (ابن ناکوربن عمروبن یعفر) بن یزیدبن النعمان الحمیری و یزید هذا هو ...
-
افلاطون
لغتنامه دهخدا
افلاطون . [ اَ ] (اِخ ) ابن ارسطون یا اریستن . از شاگردان فیثاغورس بود که با سقراط نزد او تلمذ می نمود، لیکن در زمان حیات سقراط اشتهاری در میان علماء نداشت . وی بزرگ زاده و از خاندانهای معروف علم یونان است و خود بتمام فنون طبیعی آگاهی داشت . آثار گرا...