کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاخته و کوکو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاخته و کوکو
فرهنگ گنجواژه
پرندگان خوش صدا، فاخته.
-
فاخته و کوکو
فرهنگ گنجواژه
پرنده خوشآوا شبیه کبوتر.
-
واژههای مشابه
-
فاختة
لغتنامه دهخدا
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر خارجةبن زیدبن ابی زهیر انصاری ، همسر ابوبکر صدیق . دارقطنی او را در کتاب الاخوة نام برده است . (الاصابة ج 8 ص 154).
-
فاختة
لغتنامه دهخدا
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر عمرو الزهریه ، خاله ٔ پیامبر. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.
-
نوای فاخته
لغتنامه دهخدا
نوای فاخته . [ ن َ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از هفده قال موسیقیان که آن را سور فاخته نیز گویند. (غیاث اللغات ).
-
فاخته رو
لغتنامه دهخدا
فاخته رو. [ ت َ / ت ِ رَ / رُو] (نف مرکب ) آنچه مانند فاخته راه رود : کبک وش آن باز کبوترنمای فاخته رو گشت به فرّ همای .نظامی .
-
فاخته طوق
لغتنامه دهخدا
فاخته طوق . [ ت َ / ت ِ طَ / طُو ] (ص مرکب ) آنچه او را طوقی چون فاخته بر گردن باشد : فاخته طوقی شترلفجی غضنفرگردنی خرسری غژغاومویی اعوری عیاره ای .سوزنی .
-
فاخته گون
لغتنامه دهخدا
فاخته گون . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) برنگ فاخته . خاکستری : چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون درخت باغ چو طاوس جلوگی خرم . سوزنی .ریخته آسمان فاخته گون از هوا فاخته ، ز فاخته خون . نظامی .فاخته فریادکنان صبحگاه فاخته گون کرده فلک را به آه .نظامی .
-
جامه ٔ فاخته
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ فاخته . [ م َ / م ِ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از لباس ماتم . (از بهار عجم ) (آنندراج ) : جامه ٔ فاخته ٔ کبک بدوش اندازدگر ببیند روش سرو خرامان ترا.صائب (از بهار عجم ).
-
فاخته گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] fāxtegun به رنگ فاخته؛ خاکیرنگ: ◻︎ فاخته فریادکنان صبحگاه / فاختهگون کرده فلک را به آه (نظامی۱: ۲۹).
-
صدای فاخته دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
وقواق
-
جستوجو در متن
-
کوکو
لغتنامه دهخدا
کوکو. (اِ صوت ) صدا و آواز فاخته را گویند. (برهان ). آواز فاخته مثل پوپو آواز هدهد، و با لفظ زدن و کردن مستعمل . (آنندراج ). آواز و صدای فاخته . (ناظم الاطباء). اسم صوت کوکو. حکایت صوت کوکو. آواز فاخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دیدیم که بر کنگر...
-
کوکو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) فاخته ، آواز و صدای فاخته .