کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فاخته
/fāxte/
معنی
۱. (زیستشناسی) پرندهای خاکیرنگ، کوچکتر از کبوتر، با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج، و سستی اعضا مفید است؛ کالنجه؛ کوکو؛ قمری: ◻︎ آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو ـ دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای / بنشسته و میگفت که کوکو کوکو (خیام: ۱۰۲).
۲. (موسیقی) [قدیمی] نوعی رعایت ضرب و زمان در موسیقی قدیم: ◻︎ بلبل از اوراقِ گل کرده درست / منطقالطیرِ اصول فاخته (امیرخسرو: ۷۸۴).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
صلصل، طوقی، قمری، کوکو
دیکشنری
turtledove
-
جستوجوی دقیق
-
فاخته
فرهنگ نامها
(تلفظ: fāxte) (عربی) پرندهای از خانوادهی کبوتر ؛ کوکو ، صلصل ؛ (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از اصول موسیقی قدیم ، فاخته ضرب ؛ (در اعلام) دختر ابوطالب و خواهر امیرالمؤمنین (ع) مکنی [کنیهی او] به ام هانی .
-
فاخته
واژگان مترادف و متضاد
صلصل، طوقی، قمری، کوکو
-
فاخته
لغتنامه دهخدا
فاخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) مرغی است خاکستری رنگ مطوق به طوق سیاه . آن را قلیل الالفت دانسته اند. بجهت آوازش آن را کوکو نیز گویند. اهل انطاکیه یمامه خوانند. (آنندراج ). قمری . کوکو. فانیز. (ناظم الاطباء). صلصل . (منتهی الارب ). هاکس گوید: از کبوتر کوچ...
-
فاخته
لغتنامه دهخدا
فاخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) نام اصل یازدهم از هفده بحر اصول موسیقی ، و آن را فاخته ضرب هم خوانند. (برهان ). نام ضربی از موسیقی و نوعی از نواختن ساز : بلبل از اوراق گل کرده درست منطق الطیر و اصول فاخته . ژاله (از آنندراج ).آن را به انواع گوناگون ِ فاخت...
-
فاخته
فرهنگ فارسی معین
(خْ تِ) [ ع . فاختة ] (اِ.) کوکو، پرنده ای است خاکی رنگ شبیه کبوتر و کمی کوچک تر از آن که دور گردنش طوقی سیاه دارد.
-
فاخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فاخِتَه] fāxte ۱. (زیستشناسی) پرندهای خاکیرنگ، کوچکتر از کبوتر، با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج، و سستی اعضا مفید است؛ کالنجه؛ کوکو؛ قمری: ◻︎ آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو ـ دیدیم که بر ک...
-
فاخته
دیکشنری فارسی به عربی
حمامة , وقواق
-
فاخته
لهجه و گویش بختیاری
fâxta فاخته (پرندهاى شبیه به کبوتر چاهى با پرهایى سفید رنگ در بال و دم).
-
فاخته
واژهنامه آزاد
گسسته، باز.
-
واژههای مشابه
-
فاختة
لغتنامه دهخدا
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم ، ام هانی خواهر علی ، و به کنیتش بیشتر معروف است . گفته اند نام اصلی او هنده بوده . (الاصابة ج 8 ص 154).
-
فاختة
لغتنامه دهخدا
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر ابوهاشم بن عتبةبن ربیعه و همسر یزیدبن معاویه ، خلیفه ٔ معروف و بزه کار اموی . یزید را از این زن دو فرزند بنام معاویه و خالدبوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 130 شود.
-
فاختة
لغتنامه دهخدا
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزیزالقرشیة الاسدیة که پس از مرگ پدر تحت حمایت و سرپرستی صفوان بن امیه بود. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.
-
فاختة
لغتنامه دهخدا
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر خارجةبن زیدبن ابی زهیر انصاری ، همسر ابوبکر صدیق . دارقطنی او را در کتاب الاخوة نام برده است . (الاصابة ج 8 ص 154).
-
فاختة
لغتنامه دهخدا
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر عمرو الزهریه ، خاله ٔ پیامبر. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.