کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاحم
لغتنامه دهخدا
فاحم . [ ح ِ ] (ع ص ) سیاه : شعر فاحم ؛ موی سیاه . || آب ایستاده . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
فاهم
لغتنامه دهخدا
فاهم . [ هَِ ] (ع ص ) اسم فاعل از فهم . (اقرب الموارد). رجوع به فهم شود.
-
جستوجو در متن
-
استاده
لغتنامه دهخدا
استاده . [ اِ دَ/ دِ ] (ن مف / نف ) مخفف ایستاده . قائم : ره نیکمردان آزاده گیرچو استاده ای دست افتاده گیر. سعدی . || ساکن . بیحرکت . راکد: فاحم ؛ آب استاده . (منتهی الارب ) : الا تا بود فرّ یزدان پاک رونده ست گردون و استاده خاک ... اسدی (گرشاسب نامه...
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. مو. شَعر. (دهار) (منتهی الارب ). صفر. طمحرة.(منتهی الارب ) : اگر موی را بسوزانند در قوت مان...
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. (اِ) هر یک از تارشکلها که در روی پوست حیوانات و در روی بعض مواضع بدن انسانی پدیدار است و به تازی شَعْر گویند. (از ناظم الاطباء). به عربی شَعْر می گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). رشته های باریک و نازکی که بر روی پوست بدن برخی حیوانات پستاندار و ...