کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فاجه
معنی
(ج ) (اِ.) فاژ، فاژه ؛ خمیازه ، دهان دره .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاجه
لغتنامه دهخدا
فاجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) دهان دره . بیرون شدن بخارات است از راه دهن . ابونصر نصیرای بدخشانی گوید : ساقی ز شیشه ریز به ساغر شراب ناب خصم نشاط فاجه و خمیازه شد مرا.(آنندراج ).
-
فاجه
فرهنگ فارسی معین
(ج ) (اِ.) فاژ، فاژه ؛ خمیازه ، دهان دره .
-
جستوجو در متن
-
ژ
لغتنامه دهخدا
ژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد چهارده (14) است .ابدالها:> این حرف به «ت » بدل شود:ارژنگ = ارتنگ : به قص...