کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاجرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاجرة
لغتنامه دهخدا
فاجرة. [ ج ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث فاجر. زن بدکار و نافرمان . رجوع به فاجر شود.
-
واژههای مشابه
-
فاجره
فرهنگ فارسی معین
(ج رِ) [ ع . فاجرة ] (اِفا.) مؤنث فاجر.
-
فاجره بچه
لغتنامه دهخدا
فاجره بچه . [ ج ِ رَ / رِ ب َچ ْ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) فرزند حرامزاده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
rakehelly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
rakehelly، هرزه، فاجره، اهل فسق
-
prostitute
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاحشه، فاجره، پارگی، فاحشه بازی کردن، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن، خود فروش
-
prostitutes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنان خیابانی، فاحشه، فاجره، پارگی، فاحشه بازی کردن، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن
-
فجار
لغتنامه دهخدا
فجار. [ ف َ رِ ] (ع اِمص ) زناکاری . اسم است فجور را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) زن را نیز بدین کلمه خوانند، یعنی ای فاجرة، و این معدول فاجرة است و فقط در حالت ندا به کار رود. (اقرب الموارد).
-
ظلمة
لغتنامه دهخدا
ظلمة. [ ظِ م َ / ظُ م َ ] (اِخ ) فاجره ای است از قوم هُذَیل و در مَثل است : اقود من ظِلمةَ.
-
ترتنی
لغتنامه دهخدا
ترتنی . [ ت َ ت َ نا ] (ع ص ) کنیز و زن فاجره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تُرْنی ̍ شود.
-
خموع
لغتنامه دهخدا
خموع . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) زن فاجره . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خریعه
لغتنامه دهخدا
خریعه . [ خ َ ع َ ] (ع ص ، اِ) زن فاجره . || زن که دوتاه شود از نرمی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خروع
لغتنامه دهخدا
خروع . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) زن فاجره . || زن که کوتاه شود از نرمی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ).
-
عرکیة
لغتنامه دهخدا
عرکیة. [ ع َ رَ کی ی َ ] (ع اِ) زن زناکار. (از منتهی الارب ).فاجرة. (اقرب الموارد). عَرکانیة. رجوع به عرکانیة شود. || زن سطبر درشت . (منتهی الارب ). غلیظة. (اقرب الموارد). عرکانیة. رجوع به عرکانیة شود.