کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاتک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فاتک
/fātek/
معنی
۱. حملهکننده؛ کُشنده.
۲. دلیر؛ شجاع.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاتک
لغتنامه دهخدا
فاتک . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 203 هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو میناب به کهنوج واقع است . محلی است کوهستانی و گرمسیر. سکنه ٔ آن 80 تن است . آب آنجا از قنات و محصول عمده ٔ ده خرماست . شغل اهالی زراعت و م...
-
فاتک
لغتنامه دهخدا
فاتک . [ ت ِ ] (اِخ ) عزیزالدوله فاتک الواحدی (یا وحیدی ). یکی از حکمرانان حلب است که از 407 تا 413 هَ . ق . والی آن سامان بود و خود یکی از افراد خانواده ٔ فاطمی است که بین 407 تا 415 هَ. ق . افراد دیگری از این خاندان نیز در حلب فرمانروایی کرده اند. ...
-
فاتک
لغتنامه دهخدا
فاتک . [ ت ِ ] (اِخ ) نام سه تن از امیران خاندان بنی نجاح که بین سالهای 412 تا533 هَ . ق . در قسمتی از بلاد عرب ، در نواحی زبید و کدراء و مهجم حکمرانی کرده اند. فاتک اول چهارمین امیر این خاندان و دوران حکومتش از 499 تا 503 هَ . ق . بود، و معروف به فا...
-
فاتک
لغتنامه دهخدا
فاتک . [ ت ِ ] (ع ص ) ستیهنده در کار. مبالغه کننده .(ناظم الاطباء). || دلیر. (منتهی الارب ). شجاع . (ناظم الاطباء). گستاخ . دلاور. و ابن درید گوید: فاتک کسی که به هرچه همت گمارد آن را انجام دهد. ج ، فتاک . (از اقرب الموارد). || بناگاه گیرنده . بناگاه...
-
فاتک
لغتنامه دهخدا
فاتک . [ت َ ] (اِخ ) پدر مانی نجیب زاده ٔ معروف ایرانی است که با شاهپور اول پادشاه ساسانی همزمان بود و دعوی پیامبری کرد و کیش او در آن روزگار و روزگاران بعد رواجی یافت . مانی از نجبای ایران بوده و بنابه روایات موجود مادرش از خاندان شاهان اشکانی بود ک...
-
فاتک
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) یورش برنده ، به ناگاه گیرنده . 2 - (ص .) دلیر، شجاع ، خون ریز.
-
فاتک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: فُتّاک] [قدیمی] fātek ۱. حملهکننده؛ کُشنده.۲. دلیر؛ شجاع.
-
جستوجو در متن
-
فتاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فاتک] [قدیمی] fottāk = فاتک
-
ابوشجاع
لغتنامه دهخدا
ابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) فاتک کبیر مجنون . رجوع به فاتک ... شود.
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن فاتک . او راست : علل النحو.
-
فتاک
فرهنگ فارسی معین
(فُ تّ) [ ع . ] (ص .) جِ فاتک ؛ دلیران .
-
حزمة
لغتنامه دهخدا
حزمة. [ ح ُ م َ ] (اِخ ) نام اسب حنظلةبن فاتک .
-
عزیزالدولة
لغتنامه دهخدا
عزیزالدولة. [ع َ زُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) فاتک بن عبداﷲ رومی ، مکنی به ابوشجاع و ملقب به عزیزالدوله . از مأموران الحاکم بامر اﷲ فاطمی . رجوع به فاتک و به الاعلام زرکلی شود.
-
فتاک
لغتنامه دهخدا
فتاک . [ ف ُت ْ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاتک ، دلیر.(منتهی الارب ) : روز دیگر که ترک تیغزن از مکمن افق سر برزد، تیغزنان ناپاک از فتاک اتراک مراکب گرم کردند. (جهانگشای جوینی ). رجوع به فاتک شود.