کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاتح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فاتح
/fāteh/
معنی
۱. گشاینده کشورها در جنگ.
۲. (قید) همراه با پیروز.
〈 فاتح شدن: (مصدر لازم)
۱. پیروز شدن.
۲. غلبه کردن بر دشمن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیروز، پیروزمند، جهانگشا، جهانگیر، چیره، غالب، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، مظفر، منصور، ناصر ≠ مغلوب
برابر فارسی
پیروزمند
دیکشنری
conqueror, conquistador, triumphant, victor, victorious, winner, winning
-
جستوجوی دقیق
-
فاتح
فرهنگ نامها
(تلفظ: fāteh) (عربی) گشاینده و فتح کنندهی سرزمینها در جنگ ، پیروز ؛ (در حالت قیدی) با حالت برنده و پیروز .
-
فاتح
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، پیروزمند، جهانگشا، جهانگیر، چیره، غالب، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، مظفر، منصور، ناصر ≠ مغلوب
-
فاتح
فرهنگ واژههای سره
پیروزمند
-
فاتح
لغتنامه دهخدا
فاتح . [ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . پیروز. ظفریاب . گیرنده ٔ شهر. || فتحه دهنده . (ناظم الاطباء).
-
فاتح
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] (اِفا.) گشاینده ، تصرف کننده ، پیروز.
-
فاتح
دیکشنری عربی به فارسی
فاتح , غالب , پيروز , کشورگشا
-
فاتح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] fāteh ۱. گشاینده کشورها در جنگ.۲. (قید) همراه با پیروز.〈 فاتح شدن: (مصدر لازم)۱. پیروز شدن.۲. غلبه کردن بر دشمن.
-
فاتح
دیکشنری فارسی به عربی
فائز , فاتح
-
واژههای مشابه
-
فَاتِحُ
فرهنگ واژگان قرآن
حلّال - گشاينده - باز کننده (اسم فاعل کلمه فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است)
-
فاتح شدن
لغتنامه دهخدا
فاتح شدن . [ ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیروز شدن .گشودن شهر. بر دشمن غلبه کردن . رجوع به فاتح شود.
-
فاتح صفوی
لغتنامه دهخدا
فاتح صفوی . [ ت ِ ح ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) لقب شاه اسماعیل صفوی است که در سال 930 هَ . ق . درگذشته است . رجوع به اسماعیل صفوی شود.
-
فاتح عثمانی
لغتنامه دهخدا
فاتح عثمانی . [ ت ِ ح ِ ع ُ ] (اِخ ) لقب سلطان محمد اول عثمانی است که بمناسبت فتح قسطنطنیه به این لقب خوانده شده است . رجوع به محمد فاتح شود.
-
فاتح گیلانی
لغتنامه دهخدا
فاتح گیلانی . [ ت ِ ح ِ ] (اِخ ) اسمش میرزا محمد رضی و مشهور به شاه فاتح . مولد و منشاء او رشت و در ملک هندوستان در گشت بود. یک سال دردهلی ماند و سپس به عزم زیارت مکه بجانب حج رهسپار شد. پس از طی منازل قاطعان طریق بر آن قافله ریختند و دست به قتل و غا...
-
فاتح آباد
لغتنامه دهخدا
فاتح آباد. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد که در 25 هزارگزی جنوب بروجن و 30 هزارگزی راه پل کوه به بروجن واقع است . محلی کوهستانی ، معتدل و دارای 131 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه و محصول عمده ٔ آن غلات ، حبوبات و کتیرا، و...