کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فائز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فائز
معنی
برنده بازي , برنده , فاتح
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فائز
فرهنگ نامها
(تلفظ: fā’ez) (عربی) (در قدیم) نایل ؛ رستگار ، رستگار شونده ؛ پیروز ، پیروزی یابنده .
-
فائز
لغتنامه دهخدا
فائز. [ ءِ ] (اِخ ) شمشیر سعیدبن زیدبن عمروبن نفیل است . (منتهی الارب ).
-
فائز
لغتنامه دهخدا
فائز. [ ءِ ] (ع ص ) رهایی یابنده . از شر رهاشده و به خیر دست یافته . رجوع به فایز شود. (از اقرب الموارد). || فیروزی یابنده . (آنندراج ).
-
فائز
دیکشنری عربی به فارسی
برنده بازي , برنده , فاتح
-
واژههای مشابه
-
فائز شدن
لغتنامه دهخدا
فائز شدن . [ ءِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خلاص شدن . نجات یافتن . رستگار شدن . || به کام دل رسیدن . || دست یافتن . || استنباط کردن . || کسب کردن . || غلبه کردن .
-
فائز فاطمی
لغتنامه دهخدا
فائز فاطمی . [ ءِ زِ طِ ] (اِخ ) رجوع به فائز بنصر اﷲ شود.
-
فائز کردن
لغتنامه دهخدا
فائز کردن . [ ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسانیدن به چیزی . || به مراد رسانیدن . موفق کردن .
-
فائز صاحب مصر
لغتنامه دهخدا
فائز صاحب مصر.[ ءِ ح ِ ب ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به فائز بنصر اﷲ شود.
-
جستوجو در متن
-
برنده بازی
دیکشنری فارسی به عربی
فائز
-
فایز
لغتنامه دهخدا
فایز. [ ی ِ ] (ع ص ) فائز. رستگار. غالب و چیره . (یادداشت بخط مؤلف ). فائز. رجوع به فائز شود.
-
فائزه
فرهنگ نامها
(تلفظ: fā’eze) (عربی) ( مؤنث فائز) زن رستگار ؛ ← فائز .
-
فاتح
دیکشنری فارسی به عربی
فائز , فاتح
-
برنده
دیکشنری فارسی به عربی
حاد , فائز , فوز