کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غ-رض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غ-رض
لغتنامه دهخدا
غ-رض . [ غ َ ] (ع اِ) پیش بند شتر مانند تنگ زین را. ج ، غُروض ، اغراض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الغرض للرحل کالحزام للسرج . (اقرب الموارد). || جویچه ٔ ناتمام از رودبار، یا شعبه ای کلان از رودبار مغاک . ج ، غُرضان ، غِرضان . (منتهی الارب ).شعبة فی ...
-
غ-رض
لغتنامه دهخدا
غ-رض . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُرضة. (اقرب الموارد) (المنجد). غُرُض . (اقرب الموارد). رجوع به غرضة شود.
-
واژههای مشابه
-
رض
لغتنامه دهخدا
رض . [ رَ ] (علامت اختصاری ) رمز است از رضی اﷲ عنه . مخفف رضی اﷲ عنه در کتابت ، و رضی اﷲ عنه خوانده می شود. (یادداشت مؤلف ). رضی اﷲ عنه یا رضی اﷲ عنها یا رضی اﷲ عنهم ، برحسب اختلاف مرجع.
-
رض
لغتنامه دهخدا
رض . [ رَ ضِن ْ ] (ع ص ) رجل رض ؛ مرد خشنود. ج ، رضون . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
رض
لغتنامه دهخدا
رض . [ رَض ض ] (ع اِ) خرمایی که بکوبند و از خسته [هسته ] پاک کرده در شیر تر نهند، یا عام است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خرمای کوفته و در شیر آغشته . (از مهذب الاسماء). || خرما و شیر بهم آمیخته . (از اقرب الموارد)...
-
رض
لغتنامه دهخدا
رض . [ رَض ض ] (ع مص ) کوفتن و ریزه کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خرد کردن . شکستن . (یادداشت مؤلف ). کوفته و ریزه کردن . (ازدهار): عسر الرض ؛ دشوار شکستن . (از یادداشت مؤلف ).خرد و مرد کردن . (مصادر اللغه ٔ زوز...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...
-
غ
فرهنگ فارسی معین
(حر.) بیست و دومین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد 1000 در حساب ابجد.
-
غ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) q بیستودومین حرف الفبای فارسی؛ غین. Δ در حساب ابجد: «۱۰۰۰».
-
غ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) q ۱. [مخففِ غلط] غلط.۲. [مخففِ غایب] غایب.
-
غ-درة
لغتنامه دهخدا
غ-درة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) غُدرة. (منتهی الارب ). غُدارة. غَدَرة. ج ، غِدرات . (تاج العروس ).
-
غ-راضیف
لغتنامه دهخدا
غ-راضیف . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غُرضوف . (منتهی الارب ). غضروف ها. (اقرب الموارد). رجوع به غرضوف شود.
-
غ-راندریویر
لغتنامه دهخدا
غ-راندریویر. [ غْرا / غ ِ ی ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گراندریویر. رجوع به گراندریویر شود.
-
غ-ریغوریوس
لغتنامه دهخدا
غ-ریغوریوس . [ غ ِ ] (اِخ ) (623 - 685 هَ. ق .) ابن هارون الملطی ، مکنی به ابوالفرج بن عبری . مورخ سریانی از مسیحیان یعاقبه است . کتابهایی به عربی نوشت از جمله ٔ آنهاست : «تاریخ الدول » معروف به «مختصر الدول » که وقایع تا سال 1284م . در آن مندرج است ...