کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غیة
لغتنامه دهخدا
غیة. [ غی ی َ ] (ع اِ) رجوع به غَیَّة شود.
-
ریْغ
لهجه و گویش گنابادی
righ در گویش گنابادی یعنی بالا آوردن ، استفراغ ، غی کردن
-
یوغی
لغتنامه دهخدا
یوغی . [ غی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یوغه که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ).
-
نابغی
لغتنامه دهخدا
نابغی . [ ب ِ غی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به نابغة. (الانساب سمعانی ).
-
اثلغی
لغتنامه دهخدا
اثلغی . [ اَ ل َ غی ی ] (ع اِ) نره .
-
غَاوِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
گمراهان (کلمه غاوون جمع اسم فاعل است و مفرد آن غاوي و مصدرش غي است و غي معنايش خلاف معناي رشد است و رشد به معناي رسيدن به واقع است و رشيد کسي را گويند که اهتمام نميورزد مگر به آنچه که حق و واقع باشد و در نتيجه غوي کسي است که راه باطل را برود و از راه...
-
رشد
واژگان مترادف و متضاد
۱. رویش، نشو، نمو ۲. بلوغ، کمال ۳. صلاح، هدایت ≠ ۴. ضلالت، غی، گمراهی
-
صبغی
لغتنامه دهخدا
صبغی . [ ص َ غی ی ] (ع ص نسبی ) رنگ فروش . (مهذب الاسماء).
-
ابن بغیه
لغتنامه دهخدا
ابن بغیه . [ اِ ن ُ ب َ غی ی َ ] (ع ص مرکب ) حَذِر. زیرک .
-
رغیب
لغتنامه دهخدا
رغیب . [ رِغ ْ غی ] (ع ص ) مرد بسیارخوار و حریص و آزمند. برای مبالغه تشدید گرفته است . (از ناظم الاطباء).
-
شغیر
لغتنامه دهخدا
شغیر. [ ش ِغ ْ غی ] (ع ص ) بدخوی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
نابراهی
لغتنامه دهخدا
نابراهی . [ ب ِ ] (حامص مرکب ) غی . بی راهی . گمراهی . ضلال . نه برراه بودن . نه براه بودن . || نابسامانی . روبراه نبودن . بی نظمی .
-
مراغی
لغتنامه دهخدا
مراغی . [ م َ غی ی / م َ ] (ص نسبی ) منسوب است به مراغه از بلاد آذربایجان . || منسوب است به مراغ که نام قبیله ای است . (از الانساب سمعانی ).
-
پلغیدگی
لغتنامه دهخدا
پلغیدگی . [ پ ُ ل ُغ ْ غی دَ / دِ ] (حامص ) پلقیدگی . حالت و چگونگی پلغیده . رجوع به پلقیده شود.
-
پلغیدنی
لغتنامه دهخدا
پلغیدنی . [ پ ُ ل ُغ ْ غی دَ ] (ص لیاقت ) درخور و سزاوار پلغیدن . پلقیدنی .