کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غیوب
/qoyub/
معنی
= غیب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیوب
لغتنامه دهخدا
غیوب . [ غ َ ] (ع ص ) بمعنی غائب . فعول بمعنی فاعل و برای مبالغه است . (از اقرب الموارد).
-
غیوب
لغتنامه دهخدا
غیوب . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به غیب شود.- علام الغیوب ؛ داننده ٔ نهانیها. داننده ٔ غیبها. نامی از نامهای خدای تعالی .
-
غیوب
لغتنامه دهخدا
غیوب . [ غ ُ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). دور و جدا شدن . (از اقرب الموارد) .
-
غیوب
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (ص .) (مص ل .) غایب شدن ، ناپدید شدن .
-
غیوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غیب] [قدیمی] qoyub = غیب
-
واژههای مشابه
-
غُيُوبِ
فرهنگ واژگان قرآن
غيب ها - نهانها
-
جستوجو در متن
-
مسامره
لغتنامه دهخدا
مسامره . [ م ُ م َ رَ / رِ ] (ع مص ) مسامرة. مسامرت . با هم حدیث کردن . با هم قصه گفتن . || شب نشینی و شب زنده داری . قصه گوئی در شب : چنین نبشت بوریحان در مسامره ٔ خوارزم ... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 668). اسحار در مساحره و با سامری در مسامره اشجار در ...
-
غیبة
لغتنامه دهخدا
غیبة. [ غ َ ب َ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). دور شدن و ناپدید گشتن . جدایی . (اقرب الموارد). ضد حضور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غایب شدن . نادیداری . مقابل حضور. مقابل حضرت . غَیب . غِیاب ....
-
مغیب
لغتنامه دهخدا
مغیب . [ م َ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). ناپدید شدن . غَیب . غَیبة. غِیاب . غَیبوبة. غُیوب . غُیوبة. مَغاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دور شدن و جدا گردیدن از کسی . (از اقرب الموارد) : من و دوستی چو بادام در پوس...
-
سپهدار
لغتنامه دهخدا
سپهدار. [ س ِ پ َ] (نف مرکب ) رئیس لشکر که امور جنگ به او مفوض باشد. (آنندراج ). خداوند لشکر. سرلشکر. (شرفنامه ). دارنده ٔ سپاه . آنکه حافظ و نگهبان سپاه باشد : سپهدار توران ز چنگش برست یکی باره ٔ تیزتک برنشست . فردوسی .ببهرام گفت ای سپهدار شاه بخور ...
-
غایب شدن
لغتنامه دهخدا
غایب شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناپدید شدن . پنهان شدن . گم شدن . غرب . (منتهی الارب ). غیب .غیاب . غیوب . غیوبة. غیبة. مغیب . اغابه ؛ غایب شدن شوهر. مغایبه . تغیب . (تاج المصادر بیهقی ) : غایب نشده ست ایچ از اول کارتا آخر چیزی ز علم علاّم . ناص...
-
ابوسلیمان
لغتنامه دهخدا
ابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) دارائی . عبدالرحمن بن احمدبن عطیّة العنسی الدارائی از مشاهیر مشایخ شام از طبقه ٔ اولی . وی از اهل دَرِیّا بود. شیخ فریدالدین عطّار در تذکرةالاولیا گوید: او یگانه ٔ وقت بود و از غایة لطف او را ریحان القلوب گفته اند و ...
-
غیب
لغتنامه دهخدا
غیب . [ غ َ ] (ع مص ) غایب شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). ناپدیدی . (مهذب الاسماء). دور شدن و جدا گردیدن از کسی . غَیبَت . غَیاب . غُیوب . مَغیب . (اقرب الموارد). || منحرف شدن از حق . گمراه شدن . غاب عن الرشد....