کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیهب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غیهب
/qa(e)yhab/
معنی
۱. ظلمت؛ تاریکی.
۲. شب بسیارتاریک.
۳. اسب سیاه.
۴. (صفت) مرد غافل و کندذهن و ضعیف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیهب
لغتنامه دهخدا
غیهب . [ غ َ هََ ] (ع اِ) سختی تاریکی شب . (مهذب الاسماء). تاریکی .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، غَیاهِب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) سخت سیاه از اسب و شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شب سخت تاریک و اسب ب...
-
غیهب
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ هَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) سختی تاریکی شب . 2 - (ص .) سخت سیاه . ج . غیاهب .
-
غیهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: غیاهب] [قدیمی] qa(e)yhab ۱. ظلمت؛ تاریکی.۲. شب بسیارتاریک.۳. اسب سیاه.۴. (صفت) مرد غافل و کندذهن و ضعیف.
-
جستوجو در متن
-
غیاهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع غیهب] [قدیمی] qayāheb = غیهب
-
غیاهب
لغتنامه دهخدا
غیاهب . [ غ َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ غَیهَب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود.
-
غیهم
لغتنامه دهخدا
غیهم . [ غ َ هََ ] (ع اِ) تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظلمت . غیهب . غیهبان . (اقرب الموارد).
-
غیهبة
لغتنامه دهخدا
غیهبة. [ غ َ هََ ب َ ] (ع ص ) تأنیث غیهب ، به معنی اسب بسیار سیاه و شب بسیار تاریک . (از اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود. || (اِ) شور و فریاد در جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فریاد و خروش در جنگ . (از اقرب الموارد). || چیزی که اشیاء را بنابر عقای...
-
غافل
لغتنامه دهخدا
غافل . [ ف ِ ] (ع ص ) بی خبر. ناآگاه . (دهار). گول . (نصاب ). بیخود. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب . غمر: اغترار؛ غافل شدن . تهو؛ غافل شدن . (منتهی الارب ).من و تو غافلیم و ماه و خورشیدبر ای...
-
تاریکی
لغتنامه دهخدا
تاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی...
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش َ ] (اِ، ق ) مدت فاصله ٔ از غروب آفتاب تا طلوع صبح صادق . (از فرهنگ نظام ). لیل . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار داشتن قسمتی ازکره ٔ زمین است در تاریکی سایه ٔ زمین وقتی که آفتاب زیر افق پنهان باشد. (از التفهیم ). مقابل روز. مدت زم...