کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیمة
لغتنامه دهخدا
غیمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) یکی غیم بمعنی ابر. (از اقرب الموارد). رجوع به غَیم شود. || مه غلیظ. مه ستبر. (دزی ج 2 ص 235). || اسفنج . ابر. غیم البحر. (تذکره ٔ ضریر انطاکی جزء اول ص 252).
-
واژههای مشابه
-
غیمه
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ مَ یا مِ) [ ع . غیمة ] (اِ.) 1 - یک ابر، یک غیم . 2 - مهی غلیظ . 3 - یکی اسفنج .
-
غيمة
دیکشنری عربی به فارسی
ابر , توده ابرومه , توده انبوه , تيره وگرفته , ابري شدن , سايه افکن شدن , حق العمل , اعلا ء , ارزش , قدر
-
واژههای همآوا
-
قیمت
واژگان مترادف و متضاد
ارز، ارزش، بها، ثمن، مظنه، نرخ
-
قیمت
فرهنگ واژههای سره
بها، ارزش، نرخ
-
قیمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قیمة qimat، جمع: قِیَم] qey(i)mat ۱. (اقتصاد) بها؛ نرخ.۲. ارزش؛ ارج.〈 قیمت عادله: (اقتصاد) [قدیمی] قیمت متعارف و به نرخ معمول بازار.
-
قیمت
فرهنگ فارسی معین
(ق مَ) [ ع . ] (اِ.) ارزش ، نرخ . ؛ ~ خون پدر کسی کنایه از: بهای بسیار گزاف . (?(قیمتی ( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) گرانبها، با - ارزش .
-
قیمت
لغتنامه دهخدا
قیمت . [ م َ ] (ع اِ) بهای کالا. (آنندراج ). ارز هر چیزی . (ناظم الاطباء). در شرع چیزی را گویند که تحت ارزیابی درآید. (کشاف ) : در زمان ما نجابت بس که بی قیمت بودعین دارد قطره ٔ نیسان اگر گوهر شود. میرصیدی (از آنندراج ).و پست و نازل و گران و بلند ازص...
-
قیمة
لغتنامه دهخدا
قیمة. [ ق َی ْ ی ِ م َ ] (ع ص ،اِ) مؤنث قیِّم . (اقرب الموارد). || راست و معتدل . (منتهی الارب ). دیانت مستقیم . (اقرب الموارد). و بهمین معنی است قول خدای تعالی : و ذلک دین القیمة. (قرآن 5/98). و مؤنث آورد آن را زیرا اراده کرد بدان ملت حنفیه ٔ اسلا...
-
قیمة
لغتنامه دهخدا
قیمة. [ م َ ] (ع اِ) ارز هر چیزی . (منتهی الارب ). بها در برابر کالا.(از اقرب الموارد). نرخ . ارزش . ج ، قِیَم . (منتهی الارب ). رجوع به قیمت شود. || ثبات و دوام برچیزی : ما له قیمة؛ ای ثبات و دوام علی امر. (اقرب الموارد). یعنی او را ارزی نیست و این ...
-
جستوجو در متن
-
ابر
دیکشنری فارسی به عربی
غيمة
-
توده ابرومه
دیکشنری فارسی به عربی
غيمة