کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غیظ
/qeyz/
معنی
غضب؛ خشم.
〈 غیظ کردن: (مصدر لازم) خشم آوردن؛ غضب کردن؛ خشمناک شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برافروختگی، خشم، غضب
۲. بغض، قهر
برابر فارسی
خشم
دیکشنری
invidiousness, ire, mad, outrage, peeve, pout, resentment, ruffle, sullenness, tantrum, temper, tiff
-
جستوجوی دقیق
-
غیظ
واژگان مترادف و متضاد
۱. برافروختگی، خشم، غضب ۲. بغض، قهر
-
غیظ
فرهنگ واژههای سره
خشم
-
غیظ
لغتنامه دهخدا
غیظ. [ غ َ ] (اِخ ) ابن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان . نام بطنی است از قیس غیلان . زهیربن ابی سلمی گوید : سعی ساعیاً غیظبن مرة بعدماتبرک مابین العشیرة بالدم . (از تاج العروس ).|| بنی غیظ، قبیله ای است از قیس غیلان . منسوب به غیظبن...
-
غیظ
لغتنامه دهخدا
غیظ. [ غ َ ] (ع مص ) به خشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) خشم . (مجمل اللغة) (مقدمة الادب زمخشری ). خشم یا سخت ترین خشم یا تیزی یا تیز...
-
غیظ
فرهنگ فارسی معین
(غِ یْ ظْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به خشم آوردن . 2 - (اِ.) خشم .
-
غیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَیظ] qeyz غضب؛ خشم.〈 غیظ کردن: (مصدر لازم) خشم آوردن؛ غضب کردن؛ خشمناک شدن.
-
غیظ
دیکشنری فارسی به عربی
غضب
-
واژههای مشابه
-
غَيْظِ
فرهنگ واژگان قرآن
خشم و کينه
-
غیظ آوردن
لغتنامه دهخدا
غیظ آوردن . [ غ َ / غ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) خشمناک شدن . سخت خشم گرفتن . رجوع به غیظ شود : اگر اصرار آرم ترسم از آن که غیظآری و نتوانم جهیدن .ناصرخسرو.
-
غیظ و غضب
لغتنامه دهخدا
غیظ و غضب . [ غ َ / غ ِ ظُ غ َ ض َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )خشم و تندی . خشم سخت . رجوع به غیظ و نیز غضب شود.
-
واژههای همآوا
-
غیض
لغتنامه دهخدا
غیض . (ع اِ) آنچه از خرمابن برآید، مانند دو نعل برهم نهاده ٔ تیزاطراف و میان آن بار آن نهاده . یا شکوفه ٔ نخستین خرما، یا عجم که از لیف خرمابن برآید و بخورند آن را. (منتهی الارب ). طَلع یا عَجم که ازلیف خود بیرون آید و همه ٔ آن را بخورند. (از اقرب ال...
-
غیض
لغتنامه دهخدا
غیض . [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) جایی است میان کوفه و شام . اخطل گوید : فهو بها سی ّءظناً و لیس له بالبیضتین و لا بالغیض مدّخر.(از معجم البلدان ).
-
غیض
لغتنامه دهخدا
غیض . [ غ َ ] (ع مص ) کم شدن آب .(تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). کم گردیدن آب و به زمین فروخوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کم شدن آب . (غیاث اللغات ). فروخوردن آب زمین را. (صراح اللغة). فروخورده شدن آب از زمین . فرونشستن آب . || بمعنی جز...