کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیش
لغتنامه دهخدا
غیش . (اِ) غم و اندوه بسیار و بدحالی فراوان . (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ شعوری شاهدی نیز آمده است . رجوع به همین فرهنگ (ورق 187 الف ) شود. || هرچیز انبوه را گویند، مانند بیشه و جنگل و غیر آن . (برهان قاطع) (از...
-
واژههای همآوا
-
قیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] qa(e)y[e]š ۱. تسمۀ چرمی که سلمانیها از آن برای تیز کردن تیغ استفاده میکنند.۲. نوار چرمی؛ تسمه.
-
قیش
فرهنگ فارسی معین
(قَ یا ق ) [ تر. ] (اِ.) 1 - چرم . 2 - تسمه ، دوال کمر. 3 - چرمی که سلمانیان تیغ خود را بدان تیز کنند. 4 - کنایه از: نان خمیر و فطیر.
-
قیش
لغتنامه دهخدا
قیش . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) چرم . || تسمه . دوال کمر. || چرمی که سلمانیان تیغ خود را بدان تیز کند. (فرهنگ فارسی معین ) : تیغ را مالید بر قیشی که بودپیش تخمش در رکوع و در سجود. عارف (از فرهنگ فارسی معین ).|| نان خمیر و فطیر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
اندوه
لغتنامه دهخدا
اندوه . [ اَه ْ ] (اِ) گرفتگی دل . دلگیری . (برهان قاطع). غم و گرفتگی دل . (آنندراج ). غم وکرب و حزن و آزردگی . (ناظم الاطباء). غمه . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). شجن . (دهار). غم . ترح . فقر. وحشت . کل ّ. ضجره . کأب . کآبة. کأبة. معطاء....
-
وغیش
لغتنامه دهخدا
وغیش . [ وَ ] (ص ) بسیار و انبوه و فراوان باشد و استعمال آن را به غیر ذی حیات و جاندار کنند، مانند مال و عمر و باغ و خانه و ملک و املاک و غیر اینها. (برهان ). وغیش بسیار بود و انبوه بر مال و بیشه (پیشه ، صحاح الفرس ). و هرچه گویند شاید : معذورم دارند...
-
نیستان
لغتنامه دهخدا
نیستان . [ ن َ / ن ِ ی ِ / ن َ ی َ/ ن َ / ن ِ س ِ ] (اِ مرکب ) نی زار. آنجا که نی فراوان روید. اجمه : ز نیزه نیستان شد آوردگاه بپوشید دیدار خورشید و ماه . فردوسی .گهی شاد بر تخت دستان بدی گهی در شکار نیستان بدی . فردوسی .سپاهش ز دریا به یکسو شدندبدان...
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک ِ ] (موصول + ضمیر) که مرا. که به من . (فرهنگ فارسی معین ) مخفف که ام . که مرا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بنگه از آن گزیده ام این کازه کم عیش نیک و دخل بی اندازه رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).معذورم داریت کم اندوه وَغیش است اندوه وغی...
-
راغ
لغتنامه دهخدا
راغ . (اِ) دامن کوه . (غیاث اللغات ) (فرهنگ اسدی ). (از فرهنگ سروری ) (از شعوری ج 2 ورق 7) (قانون ادب ) (دهار) (فرهنگ رشیدی ). (فرهنگ نظام ). دامن کوه که به جانب صحرا باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). دامن کوهی که بجانب صحرا باشد. (لغت محل...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...