کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیرمعقول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غیرمعقول
مترادف و متضاد
غیرعقلایی، غیرمنطقی، ناشایست، نامعقول ≠ معقول
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیرمعقول
واژگان مترادف و متضاد
غیرعقلایی، غیرمنطقی، ناشایست، نامعقول ≠ معقول
-
غیرمعقول
دیکشنری فارسی به عربی
عصبي , مفرط
-
جستوجو در متن
-
nonsyllogistically
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرمعقول
-
unmoralist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرمعقول
-
noncontemplative
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرمعقول
-
غیرمنطقی
واژگان مترادف و متضاد
بیسروته، غیرمعقول، نامنطقی، هجو ≠ منطقی
-
نسنجیده
واژگان مترادف و متضاد
غیرمنطقی، غیرمعقول، کورکورانه، نااندیشیده، ناسنجیده ≠ سنجیده، معقول
-
مفرط
دیکشنری عربی به فارسی
مفرط , بيش ازاندازه , گزافگر , غيرمعقول , عجيب , غريب , گزاف , بي اعتدال , زياد
-
تورم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم ۲. آماس کردن، ورم کرن، آماسیدن ۳. افزایش غیرمعقول قیمتها
-
هذی
لغتنامه دهخدا
هذی . [ هََ ذْی ْ ] (ع مص ) بیهوده دراییدن از بیماری و خواب . (منتهی الارب ). تکلم غیرمعقول از بیماری یا جز آن . (اقرب الموارد).
-
ناشایست
واژگان مترادف و متضاد
۱. غیرمعقول، ناسزا، نامعقول ۲. بیجا، نامتناسب، نامربوط، نامناسب، ناوجه ۳. حرام، ناروا ۴. فجور، فساد، فسق ≠ شایست
-
نابای
لغتنامه دهخدا
نابای . (ص مرکب ) محال . مقابل ممکن . (از آنندراج ) (برهان قاطع). ضد ممکن .غیرمعقول . که قابل تعقل نباشد. (ناظم الاطباء). برابر ممکن . (از انجمن آرا) .
-
عصبي
دیکشنری عربی به فارسی
نامنظم , سرگردان , غيرمعقول , متلون , غيرقابل پيش بيني , دمدمي مزاج , زورد رنج , کج خلق , تند مزاج , تحريک پذير , عصبي مربوط به اعصاب , عصباني , متشنج , دستپاچه , عصبي , وابسته بعصب , وابسته به سلسله اعصاب
-
هذیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] haz[a]yān ۱. بیهوده گفتن در حالت بیماری یا خواب.۲. (اسم) گفتار بیهوده و غیرمعقول در حال بیماری و اشتداد تب.۳. [مجاز] بیهودهگویی؛ پریشانگویی.