کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیرمستحق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غیرمستحق
مترادف و متضاد
ناسزاوار، ناشایسته، نالایق، نامستحق ≠ مستحق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیرمستحق
واژگان مترادف و متضاد
ناسزاوار، ناشایسته، نالایق، نامستحق ≠ مستحق
-
جستوجو در متن
-
ناسزاوار
واژگان مترادف و متضاد
غیرمستحق، ناحق، ناروا، ناشایست، ناشایسته ≠ سزاوار
-
نه ارزانی
لغتنامه دهخدا
نه ارزانی . [ ن َ اَ ] (ص مرکب ) توانگر.دارا. مقابل ارزانی . قوی حال . غیرمستحق : به ارزانیان و نه ارزانیان درم چون ببخشی ندارد زیان .ابوشکور.
-
ناشایسته
واژگان مترادف و متضاد
۱. ناشایست ۲. بیکفایت، ناسزاوار، نالایق، غیرمستحق ۳. ناپسند، نادرست، ناروا، نامتناسب، نامعقول، نامقبول، ناهموار ≠ شایسته
-
نالایق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیصلاحیت، بیعرضه، بیقابلیت، بیکفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب ۲. بیارج، کمبها ≠ شایسته، لایق، مستعد
-
سقار
لغتنامه دهخدا
سقار. [ س َق ْ قا ] (ع ص ) کافر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه غیرمستحق لعنت را بسیار لعنت کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دروغگو. (منتهی الارب ).
-
لعنت کردن
لغتنامه دهخدا
لعنت کردن . [ ل َ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفرین کردن . بسولیدن . بسوریدن . تهبیل . (تاج المصادر). لیط. (منتهی الارب ) : همکاران وی را بسیار ملامت کردند بدین حدیث و لعنت کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185). عامه ٔ مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین...
-
مستحق
لغتنامه دهخدا
مستحق . [ م ُ ت َ ح ِق ق ] (ع ص ) نعت فاعلی از استحقاق . رجوع به استحقاق شود. سزاوارشونده . (آنندراج ). مستوجب . (اقرب الموارد). سزاوار. لایق . شایسته . درخور. ارزانی : بود پادشا مستحق تر کسی که دارد نگه چیز و دارد بسی . ابوشکور.ای دل تو نیز مستحق صد...
-
ناسزا
لغتنامه دهخدا
ناسزا. [ س َ ] (ص مرکب ) ناسزاوار. نالایق . فرومایه ، که سزاوار و لایق نباشد. (ناظم الاطباء). ناقابل . نابرازنده . که برازنده و درخور نباشد. نااهل . ناشایسته . غیرمستحق . نالایق : تا اگر همه ولایتها بشود این یکی به دست شما بماندو به دست غربا و ناسزاآ...