کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیرفعال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
passive eruption
رویش غیرفعال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] رویش ظاهری دندان که در نتیجۀ جدا شدن لثۀ چسبیده (attached gingiva) از مینا و انتقال آن به محل اتصال ساروجه به مینا صورت میگیرد
-
passive cheater
فریبدهندۀ غیرفعال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] فریبدهندهای که قرارداد را اجرا میکند، ولی سعی میکند اطلاعاتی بیش از آنچه در قرارداد آمده است به دست آورد
-
endocrine-inactive adenoma, nonfunctional adenoma, nonfunctioning adenoma, nonsecreting adenoma, nonsecretory adenoma
تودغدۀ درونریزـ غیرفعال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تودغدهای در غدۀ زیرمغزی که هیچ هورمونی را بیش از مقدار طبیعی ترشح نمیکند
-
NFC passive mode
حالت اَرمیکغیرفعال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← حالت غیرفعال ارتباطات میداننزدیک
-
passive articulator
اندام تولید غیرفعال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] اندام تولید ثابت در مجرای گفتار متـ . فراگوی غیرفعال
-
near field communication passive mode
حالت غیرفعال ارتباطات میداننزدیک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] حالتی که در آن فقط یک افزاره، گیرنده یا فرستنده، برای انتقال داده، میدان رادیویی پدید میآورد اختـ . حالت اَرمیکغیرفعال NFC passive mode
-
واژههای همآوا
-
غیر فعال کردن
واژهنامه آزاد
از کار انداختن. (پهلوی) آگارنیدن.
-
جستوجو در متن
-
unfix
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرفعال کردن، رها کردن، ازاد کردن، باز کردن، غیر ثابت کردن
-
unfixing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرفعال کردن، رها کردن، ازاد کردن، باز کردن، غیر ثابت کردن
-
uncultivation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرفعال کردن
-
unperforating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرفعال کردن
-
unfulfill
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرفعال کردن
-
deactivating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرفعال کردن، بی اثر کردن، ناکنش ور کردن، بی خاصیت کردن، از اثر انداختن
-
deactivation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرفعال کردن، بی اثر سازی