کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیرت داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی غیرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] biqeyrat کسی که غیرت و تعصب ندارد.
-
با غیرت
لهجه و گویش تهرانی
غیرتمند
-
خوش غیرت
لهجه و گویش تهرانی
بی غیرت
-
غیرت کسی رابخوش اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
حمس
-
سر غیرت اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
حک
-
غیرت و غرور
فرهنگ گنجواژه
حمیت.
-
غیرت و مردانگی
فرهنگ گنجواژه
غیرت.
-
جستوجو در متن
-
خون در بدن داشتن
لغتنامه دهخدا
خون در بدن داشتن . [ دَ ب َ دَ ت َ] (مص مرکب ) غیرت داشتن . حمیت داشتن . رگدار بودن .- خون در بدن ندارد ؛ بی غیرت و بی حمیت است . (از آنندراج ).
-
غیوری
لغتنامه دهخدا
غیوری . [ غ َ ] (حامص ) غیور بودن . غیرت داشتن . تعصب در حفظ عرض و شرف و ناموس . رجوع به غیرت شود : من از صفت غیوری حضرت خواجه قوی میترسیدم . (انیس الطالبین ص 76).
-
بژهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ حسد] ‹پژهان› [قدیمی] bežhān ۱. آرزو.۲. غبطه؛ آرزوی چیزهای خوبی که دیگران دارند بدون آرزو داشتن زوال آن برای دیگران: ◻︎ بر پیچش زلف توست شب را غیرت / بر تابش روی توست مهر را بژهان (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۰).
-
خون نداشتن
لغتنامه دهخدا
خون نداشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) هدر بودن خون مقتول . قصاص نداشتن قاتل . قتلی بدون قصاص بودن . (آنندراج ). || رگ نداشتن . بی غیرت بودن . بی حمیت بودن . || ضعیف بودن . رنجور بودن . ضعف مفرط داشتن .
-
بلبل مزاجی
لغتنامه دهخدا
بلبل مزاجی . [ ب ُ ب ُ م ِ ] (حامص مرکب ) با طبعی چون بلبل . آشفته و بی قرار و غیر پای بند. مانند بلبل بودن . حالت بلبل داشتن : بدین بلبل مزاجی دارم آن غیرت که گر روزی گل از بالم دمد لخت دل از منقار نگذارم .طالب آملی (از آنندراج ).
-
غیرة
لغتنامه دهخدا
غیرة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) رشک خوردن بر زن خود. (منتهی الارب ) رشک بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). غیرة مرد بر زن خود و همچنین غیرة زن بر شوهر خود، حمیت داشتن نسبت به وی و ناپسند شمردن شرکت دیگری در حقی که بر او دارد. صفت آن ، ...
-
صداقت
لغتنامه دهخدا
صداقت . [ ص َ / ص ِ ق َ ] (ع اِمص ) دوستی . (منتهی الارب ) (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). دوستی داشتن . (مقدمه ٔ میرسید شریف ). و محبتی است صادق که باعث شود بر اهتمام جملگی اسباب فراغت صدیق و ایثار رسانیدن بهر چیز که ممکن باشد. (نفایس الفنون ) : و قواعد ص...
-
حمیت
لغتنامه دهخدا
حمیت . [ ح َ می ی َ ] (ع اِمص ) محمیه . محمیت . (غیاث ). حمیت از چیزی ؛ ننگ و عار داشتن از آن . (منتهی الارب ). غیرت . (غیاث ). درد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رشک . (منتهی الارب ) (ترجمان ). || در اصطلاح ، حمیت عبارتست از آنکه در محافظت ملت یا حرمت از چ...