کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیرت بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیرت بردن
لغتنامه دهخدا
غیرت بردن . [ غ َ / غ ِ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رشک بردن . حسد ورزیدن : گر باخبرستی ز پی روی تو هر شب غیرت برمی بر فلک خیره نگر بر. سنائی .بر این آب ، غیرت برد آب حیوان بر این حوض ، رشک آورد حوض کوثر. خاقانی .همراه من مباش که غیرت برند خلق در دست مفلس...
-
واژههای مشابه
-
غیرت اصفهانی
لغتنامه دهخدا
غیرت اصفهانی . [ غ َ رَ ت ِ اِف َ ] (اِخ ) میرزا جعفر غیرت متوفی به سال 1215 هَ .ق . از شاعران و سادات مولوی اصفهان بود. از اوست :افسوس که تا بوی گلی بود به گلشن صیاد نیاویخت ز گلبن قفس ما.و نیز گوید:غمگین ز گردش فلک پرده در نیم جور بتان پرده نشین می...
-
غیرت کرمانشاهی
لغتنامه دهخدا
غیرت کرمانشاهی . [ غ َ رَ ت ِ ک ِ ] (اِخ ) سیدعبدالکریم بن عباس . متوفی به سال 1275 هَ . ق . او راست : «دلنامه » که منظومه ٔ فارسی است . (از الذریعه ذیل دیوان غیرت کرمانشاهی ). رجوع به کلیات آثار غیرت کرمانشاهی چ 1338 شود.
-
غیرت کشمیری
لغتنامه دهخدا
غیرت کشمیری . [ غ َ رَ ت ِ ک ِ ] (اِخ ) صاحب گلشن آرد: خواجه عبداللطیف خلف صدق خواجه ابوالفتح خان «جنون » و شاگرد «ثابت »بود. در سرودن شعر دستی داشت . این رباعی از اوست :هر جا یاری و آشنایی است ترادریاب که خضر رهنمایی است تراضایع نبودبه خلق احسان کرد...
-
غیرت کشیدن
لغتنامه دهخدا
غیرت کشیدن . [ غ َ / غ ِ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تعصب و اندیشه ٔ کسی را داشتن : میکشد غیرت هفتاد و دو ملت صائب هرکه چون اهل خرابات ز خوش مشربهاست .صائب (از آنندراج ).
-
غیرت همدانی
لغتنامه دهخدا
غیرت همدانی . [ غ َ رَ ت ِ هََ م َ ] (اِخ ) (ملا...) شاعر دوره ٔ صفوی و معاصر نصرآبادی بود. این بیت از اوست :ز تأثیر فغان جا در دل افکار خود کردم چو آتش جا بسنگ از ناله های زار خود کردم .همچنین گوید:بهر گلشن که چون خورشید تابان چهره بنمایی بروید همچ...
-
غیرت افزا
لغتنامه دهخدا
غیرت افزا. [ غ َ / غ ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) افزاینده ٔ رشک و حسد. (ناظم الاطباء). آنکه یا آنچه غیرت و رشک افزاید. رشک افزا. رجوع به غیرت و غَیرَة شود : خاقان منصور.... استرآباد را به یمن مقدم شریف غیرت افزای گلستان ارم ساخت . (حبیب السیرچ 1271 طهران جز...
-
غیرت خان
لغتنامه دهخدا
غیرت خان . [ غ َ رَ ] (اِخ )از بزرگان و ادیبان هندوستان . او راست : جهانگیرنامه . شاید همان خواجه عبداللطیف غیرت (کشمیری ) باشد. رجوع به غیرت کشمیری شود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 5).
-
غیرت ناک
لغتنامه دهخدا
غیرت ناک . [ غ َ / غ ِ رَ ] (ص مرکب ) آنکه غیرت دارد: رجل شنذیرة؛ مرد غیرت ناک . (منتهی الارب ). رجوع به غیرت شود.
-
غیرت نمودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) به رشک و حسد واداشتن .
-
تمثال غیرت
لغتنامه دهخدا
تمثال غیرت . [ ] (اِ مرکب ) کتاب حزقیال 8:3 و 5، به واضحی تمام معلوم نیست که در این آیه به کدام تمثال اشاره می نماید الا اینکه می توان گفت که اشاره به تمثالی است که نزدیک مدخل دروازه ٔاورشلیم می گذاشتند که رؤیت آن اسباب هیجان غیرت داخلین می شد تا دل...
-
بی غیرت
لغتنامه دهخدا
بی غیرت . [ غ َ / غ ِ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + غیرت ) (در تداول عوام ) بی حمیت . (آنندراج ). بی ناموس . بی شرف . نامرد و آنکه دارای غیرت و عصبیت نباشد. (ناظم الاطباء). بی رگ . که به ناموس خویش رشگن نبود. بی ناموس . بی رشگ . بی حمیت . بی نام و ننگ . ب...
-
خوش غیرت
لغتنامه دهخدا
خوش غیرت . [ خوَش ْ / خُش ْ غ َ / غ ِ رَ ] (ص مرکب ) در تداول لوطیان گاهی علامت اعجاب و گاهی دشنامی است بجای بی غیرت . (یادداشت مؤلف ).
-
غیرت افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qeyrat[']afzā افزایندۀ رشک و حسد: ◻︎ اصفهان شد غیرتافزای بهشت جاودان / زین بنای تازۀ سلطان سلیمان زمان (صائب: ۱۳۹۳).