کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیرت اصفهانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی غیرت
لغتنامه دهخدا
بی غیرت . [ غ َ / غ ِ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + غیرت ) (در تداول عوام ) بی حمیت . (آنندراج ). بی ناموس . بی شرف . نامرد و آنکه دارای غیرت و عصبیت نباشد. (ناظم الاطباء). بی رگ . که به ناموس خویش رشگن نبود. بی ناموس . بی رشگ . بی حمیت . بی نام و ننگ . ب...
-
خوش غیرت
لغتنامه دهخدا
خوش غیرت . [ خوَش ْ / خُش ْ غ َ / غ ِ رَ ] (ص مرکب ) در تداول لوطیان گاهی علامت اعجاب و گاهی دشنامی است بجای بی غیرت . (یادداشت مؤلف ).
-
غیرت افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qeyrat[']afzā افزایندۀ رشک و حسد: ◻︎ اصفهان شد غیرتافزای بهشت جاودان / زین بنای تازۀ سلطان سلیمان زمان (صائب: ۱۳۹۳).
-
بی غیرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] biqeyrat کسی که غیرت و تعصب ندارد.
-
با غیرت
لهجه و گویش تهرانی
غیرتمند
-
خوش غیرت
لهجه و گویش تهرانی
بی غیرت
-
غیرت کسی رابخوش اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
حمس
-
سر غیرت اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
حک
-
غیرت و غرور
فرهنگ گنجواژه
حمیت.
-
غیرت و مردانگی
فرهنگ گنجواژه
غیرت.
-
جستوجو در متن
-
وافی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
وافی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) خلف میرزا جعفر غیرت اصفهانی شاعری که در قرن سیزدهم میزیسته است . (از فرهنگ سخنوران دکتر خیامپور).
-
جام گرفتن
لغتنامه دهخدا
جام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پیاله گرفتن .جام بدست آوردن . پیاله ٔ می بدست گرفتن : مکن سرسری امشب آرام گیرگر او راهمی بایدت جام گیر. فردوسی .کسی تا کی پیاپی جام غیرت در دهن گیردالهی اشک آتش گردد و در جان من گیرد. شفای اصفهانی (از ارمغان آصفی...
-
رشحه ٔ اصفهانی
لغتنامه دهخدا
رشحه ٔ اصفهانی . [ رَ ح َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) یا رشحه بیگم ، دختر هاتف اصفهانی و زوجه ٔ میرزا علی اکبر نظیری . هدایت گوید: از موزونان و متوسطان آن شهر ارم بهر بوده و در خدمت آقا محمکاظم واله اکتساب کمال کرده . از اوست :روضه ای بر خاک پاکش گفته رضوان ...
-
کشخان
لغتنامه دهخدا
کشخان .[ ک َ / ک ِ ] (ص ، اِ) دیوث و دیوث شخصی را گویند که زن او هرچه خواهد کند و او چشم از آن پوشیده دارد. (از برهان ). ج ، کشاخنه . کشیخان . در عربی زن جلب و بی غیرت در حق زن ، کشخنة، کشخان خواندن کسی را و النون زائدة، یکشیخ ، زن جلب خواندن ، یقال ...
-
گدا
لغتنامه دهخدا
گدا.[ گ َ / گ ِ ] (ص ، اِ) در اوستایی گد (خواهش کردن ، خواستن )، هندی باستان گوئیدیو (خواهش میکنم )، کردی مستعار گهدا (گدا)، گیلکی گدا . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || سائل بکف . دریوزه گر. راه نشین . دریوزه گر و سائل . (آنندراج ). آنکه زبان به ...