کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیب الغیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غیب و ناغافل
لغتنامه دهخدا
غیب و ناغافل . [ غ َ / غ ِ ب ُ ف ِ ](ق مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، بمعنی ناگهان .
-
غیب گویی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رجل الدين
-
غیب و شُهود
فرهنگ گنجواژه
ظاهر و پنهان.
-
جستوجو در متن
-
پوشگان
لغتنامه دهخدا
پوشگان . (اِ) مقامی است از مقامات سالک که آن را به عربی غیب الغیب گویند و آن برنگ سبز است که به عربی خضرا خوانند و چون سالک قطع این مقام کند ذات مقدس تجلی نماید و فانی در حق و باقی درو گردد || (اِخ ) نام جائی و مقامیست نزدیک به نیشابور.
-
بواده
لغتنامه دهخدا
بواده . [ ب َ دِه ْ ] (ع اِ) آنچه از عالم غیب بر دل آدمی بطور ناگهانی رسد و موجب بستگی یا گرفتگی دل شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ). ما یفجاء القلب من الغیب علی سبیل الوهله اما موجب فرح او ترح . (تعریفات جرجانی ) (از اصطلاحات الصوفیه ). آنچه بطور ناگهان...
-
کاهن
لغتنامه دهخدا
کاهن . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) کسی است که خبر دهد از وقایع آینده و ادعای آگاهی بر اسرار و اطلاع از علم الغیب کند. (تعریفات ). فال گیرنده از آواز جانوران و ساحر و غیب گوی . (غیاث ). حکم کننده به غیب . (از اقرب الموارد) : هر داستان که آن نه ثنای محمد است دس...
-
نهان دان
لغتنامه دهخدا
نهان دان . [ ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) داننده ٔ پنهانی ها و اسرار و بواطن . عالم الغیب . غیب دان . آگاه از کنه و حقایق امور : کیخسرو آرش کمان شاه جهانبان چون پدراسکندر آتش سنان خضر نهان دان چون پدر. خاقانی .|| (اِ مرکب ) انبار. جای ذخیره . خزینه و هر جا...
-
غیبدان
لغتنامه دهخدا
غیبدان . [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه غیب و نهان را داند. عالم الغیب . (آنندراج ). داننده ٔ غیب . رجوع به غَیب شود. || (اِخ ) صفت خدای تعالی . خدا : در این بام گردان و این بوم ساکن ببین صنعت و حکمت غیبدان را. ناصرخسرو.بر خاطر گشاده و روشن ضمیر توپوش...
-
ازدراء
لغتنامه دهخدا
ازدراء. [ اِ دِ ] (ع مص ) حقیر داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (زوزنی ).احتقار. کم شمردن . تحقیر. خوار داشتن . استزراء : و لااقول لکم عندی خزائن اﷲ و لااعلم الغیب و لااقول انی ملک و لااقول للذین تزدری اعینکم لن یؤتیهم اﷲ خیراً اﷲ اعلم بم...
-
تجلی
لغتنامه دهخدا
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل و») ظاهر و منکشف شدن . (قطر المحیط) (اقرب الموارد)(از تاج العروس ج 10 ص 75). منکشف شدن کار و هویدا گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیدا شدن . (مجمل اللغة) (...
-
ملکوت
لغتنامه دهخدا
ملکوت . [ م َ ل َ ] (ع اِ) پادشاهی . (دهار). پادشاهی بزرگ . (ترجمان القرآن ). بزرگی و چیرگی . مَلکُوَة. (منتهی الارب ). چیرگی و عزت و بزرگی و عظمت و سلطان . (ناظم الاطباء). عز و سلطان . (اقرب الموارد). پادشاهی و پروردگاری و تصرف . (غیاث ) (آنندراج ) ...
-
مفتاح
لغتنامه دهخدا
مفتاح . [ م ِ ] (ع اِ) کلید.مِفتَح . (مهذب الاسماء). کلید و هرچه بدان چیزی گشایند. ج ، مفاتیح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آلتی که بدان در و هر چیز بسته را بگشایند و کلید. (ناظم الاطباء). آلت گشودن قفل و در بسته . اقلید. مِقلاد. (یا...
-
آشکارا
لغتنامه دهخدا
آشکارا. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ، ق ، اِ) بی پرده . صریح : یکی بانگ برزد [ پلاشان ] به بیژن بلندمنم گفت شیراوژن دیوبندبگوآشکارا که نام تو چیست که اختر همی بر تو خواهد گریست . فردوسی . || روی ، مقابل پشت . ظاهر، مقابل باطن . صورت ، مقابل معنی : تفو باد بر ای...
-
حافظ شیرازی
لغتنامه دهخدا
حافظ شیرازی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) خواجه شمس الدین محمد. جامع دیوان حافظ که عموماً او را محمد گلندام میدانند بر دیوان حافظ مقدمه ای نوشته و به مناسبت قدمت این سند عیناً در اینجا نقل میشود :حمد بی حد و ثنای بی عد و سپاس بی قیاس خداوندی را که جمع دیوان حا...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...