کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیبگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غیبگو
مترادف و متضاد
پیشگو، رمال، طالعبین، غیبدان، فالگو، فالگیر، کاهن
برابر فارسی
پیشگو
دیکشنری
augur, visionary
-
جستوجوی دقیق
-
غیبگو
واژگان مترادف و متضاد
پیشگو، رمال، طالعبین، غیبدان، فالگو، فالگیر، کاهن
-
غیبگو
فرهنگ واژههای سره
پیشگو
-
غیبگو
لغتنامه دهخدا
غیبگو. [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) غیبگوی . کسی که از چیزهای پنهان خبر میدهد. (فرهنگ نظام ). آنکه از امور نهانی و اسرار مردم خبر دهد. (ناظم الاطباء). آنکه غیب گوید.خبردهنده از غیب و نهان . رجوع به غیب شود. || رمال و فالگیر و فالگو. (ناظم الاطباء). کاهن ...
-
واژههای همآوا
-
غیب گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غیبگوی› qeybgu آنکه غیب گوید؛ کسی که از غیب خبر دهد و از اسرار و امور نهانی سخن بگوید.
-
جستوجو در متن
-
طاسبین
واژگان مترادف و متضاد
رمال، فالگیر، غیبگو
-
طالعبین
واژگان مترادف و متضاد
رمال، غیبگو، فالبین، فالگیر
-
پیشگو
واژگان مترادف و متضاد
غیبگو، فالگو، کاهن
-
غیبگویی
لغتنامه دهخدا
غیبگویی . [ غ َ / غ ِ ] (حامص مرکب ) عمل شخص غیبگو. خبر دادن از نهان . گفتن غیب . پیشگویی . رجوع به غَیب و غیبگو شود.
-
عراف
واژگان مترادف و متضاد
رمال، غیبگو، فالبین، فالگیر، کاهن
-
pythia
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پتیه، زن غیبگو وکاهنه 'اپولو'
-
فالگو
واژگان مترادف و متضاد
طالعبین، غیبگو، فالچی، فالزن، فالگیر، کاهن
-
غیبگوی
لغتنامه دهخدا
غیبگوی . [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) رجوع به غیبگو شود.
-
عراف
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) غیبگو، جادوگر، ساحر.