کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیال
لغتنامه دهخدا
غیال . [ غ َی ْ یا ] (ع ص ) زن بسیار شیردهنده . صیغه ٔ مبالغه از غَیل . (از اقرب الموارد). رجوع به غیل شود. || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر را گویند بسبب آنکه در غیل (جای بسیار درخت ) باشد. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
قیال
لغتنامه دهخدا
قیال . (اِخ ) نام کوهی است بلند در بادیه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
قیال
لغتنامه دهخدا
قیال . [ ق ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قائل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قائل شود.
-
جستوجو در متن
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...