کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیاث السلطنة و الدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسن چلبی از بزرگان هرات . خواندمیر در حبیب السیر در ترجمه ٔ احوال ابونصر سام میرزا آرد:... در خلال آن احوال مظفر بیک از سفر قندهار باز آمده بوضوح پیوست که ظهیر السلطنه محمد بابرمیرزا بر حسب اشارت خان مظفر لوا از ظاهر آن...
-
زار و وار
لغتنامه دهخدا
زار و وار. [ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در غایت بیچارگی . در نهایت بدحالی . (فرهنگ کلمات و مصطلحات راحة الصدور راوندی چ محمد اقبال ص 503) : من بنیزه سر مار در زمین دوزم تا مرغ ، راه هوا بردارد و مار را بزار و وار بگذارد. (راحة الصدور راوندی چ اقبال ص 4...
-
تک و پوی زدن
لغتنامه دهخدا
تک و پوی زدن . [ ت َ ک ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) تلاش کردن . جهد کردن . به هر دری زدن . بهر سوی روی آوردن : در طرف خراسان و عراق هنوز آتش فتنه و آشوب تسکین نیافته بود وسلطان جلال الدین تک و پوی می زد. (جهانگشای جوینی ).
-
اتابکان الجزیره و شام
لغتنامه دهخدا
اتابکان الجزیره و شام . [ اَ ب َ ن ِ اَ ج َ رَ وَ ] (اِخ ) یا امرای زنگی (521 - 648 هَ . ق .). اتابک عمادالدین زنگی پسر آق سنقر حاجب یکی از غلامان ترک ملکشاه بود که از سال 478 تا 487 هَ . ق . در حلب از جانب تتش نیابت می کرد و در آخر کاربر او قیام کرد...
-
زاد و بود
لغتنامه دهخدا
زاد و بود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، مص مرکب ) کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب و سامان باشد. (برهان قاطع). کنایه از هست و بود و تمام سرمایه . (آنندراج ). || مولد و مسکن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : بشهر کسان گرچه بسیار بوددل از خانه نشکیبد...
-
بی سر و بن
لغتنامه دهخدا
بی سر و بن . [ س َ رُ ب ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و+ بن ) بی سر و ته . سست و ضعیف : دعاوی بی سر و بن . (یادداشت مؤلف ). || دور و دراز.بی سر و ته . بی کران . نامتناهی . نامعلوم : همچنان پیاده در کوهها و بیابانها بی سر و بن میگشت و بر گناهان خود نو...
-
ذوالعقل و العین
لغتنامه دهخدا
ذوالعقل و العین . [ ذُل ْ ع َ ل ِ وَل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) هوالذی یری الحق فی الخلق و هذا قرب النوافل و یری الخلق فی الحق و هذا قرب الفرائض ولایحتجب باحدهما عن الاخر بل یری شهودا لوجه الواحد الاحد کمالایحتجب بکثرةالرائی عن شهود الوجه الواحد الرائی و ل...
-
غریب الحدیث و القرآن
لغتنامه دهخدا
غریب الحدیث و القرآن . [ غ َ بُل ْ ح َ ث ِوَل ْ ق ُ آ ] (ع اِ مرکب ) (علم ...) حاجی خلیفه در کشف الظنون گوید: امام ابوسلیمان حمدبن محمد خطابی گوید: کلام غریب آن است که غامض و دور از فهم باشد چنانکه غریب از مردم آن را گویند که دور از وطن و منقطع از اه...
-
زیر و زبر
لغتنامه دهخدا
زیر و زبر. [ رُ زَ ب َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) تحت و فوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ته و بالا. (ناظم الاطباء) : و آنچ او از زبر و زیر بود جسم بودنتوان گفت که خالق را زیر و زبر است . ناصرخسرو.چرخ را زیر و زبر نیست بر اهل خردآنچ از او زیر تو آمد دگری ر...
-
یأجوج و مأجوج
لغتنامه دهخدا
یأجوج و مأجوج . [ ی َءْ ج ُ م َءْ ] (اِخ ) نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرأت رؤبة آجوج به مد همزه و مأجوج به سکون همزه آمده و ابومعاذ مأجوج را یمجوج گفته ... (آنندراج ). دو قبیله اند از خلق...
-
جان من و جان شما
لغتنامه دهخدا
جان من و جان شما. [ ن ِ م َ ن ُ ن ِ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، صوت مرکب ) در تداول عامه یعنی سوگند بجان من و بجان شما. (شرفنامه ٔ منیری ). شما را سوگند بجان من و مرا سوگند بجان شما. (غیاث اللغات ) : دل خرابی میکند دلدار را آگه کنیدزینهار ای دوستان جان من و ...
-
استهلا ک (سرمایه و غیره)
دیکشنری فارسی به عربی
ايفاء الدين
-
تغریبردی
لغتنامه دهخدا
تغریبردی . [ ] (اِخ ) یکی از امرای بزرگ دولت ممالیک مصر که در زمان الملک الناصر فرج اتابک شام بودو به سال 811 هَ . ق . درگذشت . و پسرش ابن تغریبردی (امیر جمال الدین ابوالمحاسن یوسف ) از مورخان و دانشمندان است . او راست : «حوادث الدهور فی مدی الایام و...
-
سادات هزارجریب
لغتنامه دهخدا
سادات هزارجریب . [ ت ِ هَِ ج َ ] (اِخ ) سادات مرتضوی هزار جریب ،خاندانی است که در قرن نهم و دهم در هزارجریب مازندران حکومت کرده اند. از این خاندان ابتدا سید عماد بسال 760 هَ . ق . به فرمان امیرتیمور بحکومت هزارجریب رسید و در آن ناحیه استقلال گونه ای ...
-
علی بحری
لغتنامه دهخدا
علی بحری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن ایبک ترکمانی صالحی ، ملقّب به نورالدین و منصور. دومین از ممالیک بحری مصر و شام بود. وی در سال 645 هَ . ق . متولد شد و چون در سال 656 هَ .ق . پدرش الملک المعز آیبک به قتل رسید وی را با وجود صغر سن به پادشاهی برگزی...