کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غَيْبَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غیب بین
لغتنامه دهخدا
غیب بین . [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه غیب را بیند. بیننده ٔ غیب و نهان . رجوع به غیب شود : انبیا را داد حق تنجیم این غیب را چشمی بباید غیب بین .مولوی (مثنوی ).
-
غیب پوش
لغتنامه دهخدا
غیب پوش . [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه غیب را پوشیده دارد. پوشنده ٔ نهان . نهان کننده ٔ چیزی . رجوع به غَیب شود : پوست باشدمغز بد را عیب پوش مغز نیکو را ز غیرت غیب پوش .مولوی (مثنوی ).
-
غیب علی
لغتنامه دهخدا
غیب علی . [ غ َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد که در 34هزارگزی شمال خاوری بوکان و 32هزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به میاندوآب قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و سکنه ٔ آن 89 تن است که به کردی تکلم می کنند. آب آن از زرینه رود ت...
-
غیب قلی
لغتنامه دهخدا
غیب قلی . [ غ َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان که در 26هزارگزی باختر تویسرکان و 8هزارگزی شمال شوسه ٔ تویسرکان به کرمانشاه واقع است . کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 300 تن است که به کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از دره ٔ ...
-
غیب نما
لغتنامه دهخدا
غیب نما. [ غ َ / غ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) یا غیب نمای . آنچه غیب را نشان دهد. نشان دهنده ٔ نهان . رجوع به غَیب و غیب نمای شود.
-
غیب نمای
لغتنامه دهخدا
غیب نمای . [ غ َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) رجوع به غیب نما شود : دلی که غیب نمای است و جام جم داردز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد. حافظ.باقی آنچه ضمیر منیر و رأی غیب نمای اقتضا میکند... (تاریخ غازانی چ انگلستان ص 52).ای امیر عرب ای کآینه ٔ غیب ن...
-
هاتف غیب
لغتنامه دهخدا
هاتف غیب . [ ت ِ ف ِ غ َ / غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی فرشته ای است که از عالم غیب آواز دهد و این اسم فاعل است از هتف که به معنی آواز دادن است . ازکشف و منتخب و لطایف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فرشته ای که از عالم غیب آواز دهد. (ناظم الا...
-
غیب زدن
فرهنگ فارسی معین
(غِ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) (عا.) ناپدید شدن .
-
غیب شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) ناپدید شدن .
-
غیب گویی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) خبر دادن از رازهای پنهان .
-
شاه غیب
لغتنامه دهخدا
شاه غیب . [ غ ِ] (اِخ ) دهی از دهستان درزو سایه بان بخش مرکزی شهرستان لار. دارای 196 تن سکنه . آب آن از چاه و باران . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
غیب الغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غَیبالغَیب] (تصوف) [قدیمی] qeybolqeyb سِر ذاتی که جز خدایتعالی کسی آن را نمیداند؛ مرتبۀ احدیت: عین عینت چون به غیبالغیب درپوشیدهاند / پس یقین میدان که عینت غیب جاویدان توست (عطار۵: ۳۰).
-
غیب الغیوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غَیبالغیوب] (تصوف) [قدیمی] qeybolqoyub = غیبالغیب: عارفانه آمدم در غیب از غیبالغیوب / جمع و تفصیل وجود خویش آسان یافتم (شاهنعمتالله ولی: ۶۶۷).
-
غیب بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qeybbin بینندۀ غیب؛ آنکه غیب را ببیند.
-
غیب خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qeybxāne عالم غیب.