کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غَلت غلت زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ground roll
زمینغَلت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی موج لرزهای سطحی با سرعت و بسامد کم و دامنۀ بلند
-
غَلت و واغَلت
فرهنگ گنجواژه
غلتیدن مکرر.
-
واژههای همآوا
-
غَلت ،غلت زدن
لهجه و گویش تهرانی
گردیدن روی زمین
-
جستوجو در متن
-
خَرغلت ،()زدن
لهجه و گویش تهرانی
روی زمین غلت زدن،غلت شدید
-
weltered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگردان، غلت زدن، اغشتن
-
welter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
welter، درهم و برهمی، اختلاط، غلت زدن، اغشتن
-
welters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
welters، درهم و برهمی، اختلاط، غلت زدن، اغشتن
-
غلط
لغتنامه دهخدا
غلط. [ غ َ ] (اِمص ) اسم مصدر از غلطیدن . دراز کشیدن و این در اصل به تاء نقطه دار بوده است . (از آنندراج ). گردیدن چیزی بر روی خود. به پهنا گردیدن . غلت . رجوع به غلت شود.ترکیب ها:- غلط خوردن . غلط دادن . غلط زدن . رجوع به همین مدخل ها شود.
-
bank 2
پهلوگَرد 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] غلت هواگَرد با زاویهای محدود که معمولاً برای دور زدن انجام میشود
-
غلتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹غلطیدن› qaltidan غلت خوردن در روی زمین از یکپهلو به پهلوی دیگر؛ گردیدن جسمی بر روی جسم دیگر بهپهنا یا بهپهلو؛ غلت خوردن؛ غلت زدن.
-
تقلا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تکودو کردن، دستوپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ≠ سستی کردن ۲. دست و پا زدن ۳. غلت زدن، غلتیدن
-
لفة
دیکشنری عربی به فارسی
طومار , لوله , توپ (پارچه و غيره) , صورت , ثبت , فهرست , پيچيدن , چيز پيچيده , چرخش , گردش , غلتک , نورد , غلتاندن , غلت دادن , غل دادن , غلتک زدن , گردکردن , بدوران انداختن , غلتيدن , غلت خوردن , گشتن , تراندن , تردادن , تلا طم داشتن , شلغم , منداب
-
roll
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رول، نورد، گردش، فهرست، لوله، چرخش، غلتک، طومار، توپ، صورت، نان ساندویچی، غل، تمایل، ثبت، چیز پیچیده، فرد، غلتیدن، غلت خوردن، پیچیدن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، گرد کردن، بدوران انداختن، گشتن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن