کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غَضْبَانَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
غضبان
واژگان مترادف و متضاد
خشمگین، خشمناک، دژم، ژیان، عصبانی
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (اِ) سنگی را گویند که در منجنیق گذارند، و به جانب خصم اندازند. (برهان قاطع). سنگی که از منجنیق به سوی قلعه ٔ خصم اندازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سنگی که از منجنیق اندازندو ظاهراً که عربی باشد. (فرهنگ رشیدی ) : نهنگی را همی ماند که...
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) ابن القبعثری شیبانی . از بزرگان قوم خود بود و اسب سوار و شجاع و کریم و بخشنده و فصیح و بلیغ بود. ظاهراً وی علیه حکومت وقت قیام کرده و از این رو اسیر شده و به زندان حجاج بن یوسف افتاده بود. جاحظ به زندانی بودن وی به دست حجاج اشا...
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) الیاس افندی . او راست : کتاب تاریخ طبیعی انسان که از نشوء و ترقی انسان از آغاز آفرینش بحث میکند و این کتاب از زبان فرانسوی به عربی ترجمه شده است . دیگر از تألیفات او «قانون الزواج » است . (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418).
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر، که در 24هزارگزی شمال باختری شوشتر و 12هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ دزفول به شوشتر واقع است . دشت و گرمسیر مالاریائی است . سکنه ٔ آن 150تن و شیعه هستند که به زبان فارسی و لری سخن ...
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) کوهی است به شام . (منتهی الارب ). کوهی است در اطراف شام که مکان اصحاب کهف میان آن و ایله قرار دارد، و به قول ابونصر غضیان (به یاء) است . (از معجم البلدان ).
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) نام اسب خیبری بن حصین کلبی . (از منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) نام محلی ده خسروآباد مهران است . رجوع خسروآباد شود.
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (ع ص ) خشمناک . ج ، غضاب ، غَضبی ̍، غَضابی ̍، غُضابی ̍. (منتهی الارب ). صفت مشبهه از غضب به معنی قهرناک و خشمناک . (غیاث اللغات ). خشمگین . (مهذب الاسماء). قهرآلود و خشمگین و غضبناک . (ازبرهان قاطع). غضوب . رجوع به غضب شود : و لمّا رج...
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان .[ غ َ ] (اِخ ) قصری است در بیرون بصره ، و شاید منسوب به غضبان بن قبعثری بکری باشد. (از معجم البلدان ).
-
غضبان
فرهنگ فارسی معین
(غَ ضْ) [ ع . ] 1 - (ص .) خشمناک . 2 - در فارسی : منجنیق و سنگی که در منجنیق گذارند.
-
قضبان
فرهنگ فارسی معین
(قُ ضْ) [ ع . ] (اِ.) جِ قضیب .
-
قضبان
لغتنامه دهخدا
قضبان . [ ق ُ ] (ع ا) ج ِ قضیب . (منتهی الارب ). رجوع به قضیب شود.
-
قضبان
لغتنامه دهخدا
قضبان . [ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قضیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).شمشیر لطیف . (اقرب الموارد). تیغ بران : ومارصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات و القضبان و الاعمدة لهم . (الجماهر). رجوع به قضیب شود.
-
غضبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qazbān ۱. خشمناک؛ خشمگین.۲. (اسم) سنگی که با منجنیق پرتاب میکردند.〈 غضبان فلک: [قدیمی، مجاز]۱. خورشید.۲. مریخ.