کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غَرَقُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غَرَقُ
فرهنگ واژگان قرآن
غرق شدن
-
واژههای مشابه
-
غرق
واژگان مترادف و متضاد
۱. خفه، غرقه، غریق، غوطه، فرورفته، مستغرق ۲. گرفتار ۳. شیفته، مجذوب
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) (ابو...) ناحیه ای است در عراق ، واقع در قضاء هندیه از ایالت حلة. (از اعلام المنجد).
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است به مرو، و آن تصحیف غزق به زای معجمه ٔ محرکه نیست . از آن ده است جرموزبن عبداﷲ محدث غرقی . (از منتهی الارب ). شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود اسروشنه ، با کشت و برز و مردم بسیار. (حدود العالم ). یاقوت در معجم البلدان گوید...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) ناحیه ای است . در نزهة القلوب آمده : از قره باغ تا دیه «هر» سه فرسنگ ، از او تا غرق پنج فرسنگ . (نزهة القلوب ج 3 ص 181).
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (اِخ )دهی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور که در 21 هزارگزی شمال نیشابور واقع و محلی است جلگه ، معتدل و سکنه ٔ آن 143 تن است که شیعه و فارسی زبان اند. آب آن از قنات است و محصول آنجا غلات ، بنشن و تریاک می باشد و شغل ...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (ع مص ) مأخوذ از غَرَق ، به معنی در آب فرورفتن . آب از سر گذشتن . فارسیان غرق به سکون ثانی به معنی در آب فرورفتن استعمال می کنند و در بعضی جاها قید از سر تا قدم نیز کرده اند.(از آنندراج ). مشهور و مستعمل به سکون راء است . (غیاث اللغات ...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ رِ ] (ع ص ) غرقه شده . (منتهی الارب ). غرق شده . (آنندراج ). غریق . (غیاث اللغات ). غرق شونده . آنکه آب از سر وی گذرد : توئی که چشمه ٔ خورشید بارها گشته ست ز شرم خاطر پاکت غرق میان عرق . کمال اسماعیل (از آنندراج ).|| آنکه از شیر اندکی برگ...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َرَ ] (ع مص ) غرق شدن و آب از سر کسی گذشتن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب و از سر گذشتن آب و غیره . و مشهور و مستعمل به سکون «را» است . (غیاث اللغات ). غرق شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : حتی اذا ادرکه الغرق قال آمنت . (قرآن 90/10). مستغر...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ ِ رِ ] (اِصوت ) در تداول شیرازیان ، آواز شکستن چوب و استخوان و امثال آنها. قاف مبدل غین است . (از فرهنگ نظام ).
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ ُ رَ ] (اِخ ) شهری است به یمن مر همدان را. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). شهری است در یمن از برای قبیله ٔ همدان . (شرح قاموس ).
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ غُرقَة. (منتهی الارب ). رجوع به غرقة شود.
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ ُ رُ ] (ترکی ، اِ) جایی که آن را خلوت کنند. غُروق . قُرُق . قُروق . حمی . رجوع به قرق شود.
-
غرق
فرهنگ فارسی معین
(غُ رُ) [ تر. ] (اِ.) نک قرق .