کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غَافِلٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غافل شمردن
لغتنامه دهخدا
غافل شمردن . [ ف ِ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) تغفیل . (منتهی الارب ). غافل خواندن .
-
غافل کردن
لغتنامه دهخدا
غافل کردن . [ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گول زدن . فریب دادن . اِغفال . (ترجمان القرآن جرجانی ).
-
غافل گردانیدن
لغتنامه دهخدا
غافل گردانیدن . [ ف ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اِغفال . اِذهال .
-
غافل گرفتن
لغتنامه دهخدا
غافل گرفتن . [ ف ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) (کسی را...) اغتفال . (تاج المصادر بیهقی ). ناگاه گرفتن کسی را.
-
غافل دل
لغتنامه دهخدا
غافل دل . [ ف ِ دِ ] (ص مرکب ) آنکه غافل باشد. کسی که خاطر او به غفلت گراید: رجل ٌ سَرِف ُ الفؤاد؛ مرد غافل دل خطاکار. (منتهی الارب ).
-
غافل گونه
لغتنامه دهخدا
غافل گونه . [ ف ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مانند غافل . غافل وار : پادشاه اسلام لشکریان خود را غافل گونه دید و از استعداد جنگ ذاهل ... (تاریخ غازانی ص 126).
-
غافل گیر
لغتنامه دهخدا
غافل گیر. [ ف ِ ] (نف مرکب ) کسی که بی خبر بر کسی حمله ور شود. (آنندراج ).غافل گیرنده . سگ غافلگیر، سگ هرزه مَرَس : بکش سگ را مهل تا پیر گردد که چون شد پیر غافل گیر گردد.|| (ن مف مرکب ) به غفلت گرفته شده . و با کلمات کردن و شدن و گشتن ترکیب شود: غافل...
-
غافل وار
لغتنامه دهخدا
غافل وار. [ ف ِ ] (ص مرکب ) چون غافل .مانند غافل . غافل گونه : از برای تو فخ نهند و تو غافل وار روزگار می بری . (سندبادنامه ص 325).
-
غافل گونه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāfelgune غافلوار؛ مانند غافلان.
-
غافل گیر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [مجاز] qāfelgir ناگهانی و بیخبر.〈 غافلگیر شدن: (مصدر لازم) [مجاز] بهطور ناگهانی و بیخبر در حالتی پیشبینینشده قرار گرفتن.
-
غافل وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāfelvār غافلگونه؛ مانند غافلان.
-
دلِ غافل
لهجه و گویش تهرانی
هنگام اظهار غبن گفته میشود،ناگهان
-
غافل، ناغافل
لهجه و گویش تهرانی
نادانسته:دل غافل، ای دل غافل
-
غافل از آنکه
فرهنگ واژههای سره
ناآگاه از آنکه
-
غافل و آگاه
فرهنگ گنجواژه
متضاد.