کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غول آسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غول آسا
/qul[']āsā/
معنی
آنچه مانند غول بزرگ و مهیب باشد؛ مانند غول؛ غولپیکر؛ بسیاربزرگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
giant, gigantic, monster, monstrous, colossal, cyclopean, gargantuan, infinite, massive
-
جستوجوی دقیق
-
غول آسا
لغتنامه دهخدا
غول آسا. (ص مرکب ) بسیار بزرگ و معظم . آنچه مانند غول بزرگ و مهیب باشد. غول پیکر. دیومانند. رجوع به غول شود: کارخانه ٔ غول آسای ذوب فلزات .
-
غول آسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] qul[']āsā آنچه مانند غول بزرگ و مهیب باشد؛ مانند غول؛ غولپیکر؛ بسیاربزرگ.
-
واژههای مشابه
-
غَوْلٌ
فرهنگ واژگان قرآن
ضرر رساندن و فاسد کردن
-
blue giant
غول آبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارهای پُرجِرم با دمایی در حدود سیهزار کلوین و درخشندگی (luminosity) بیش از دههزار برابر خورشید که مرحلۀ هیدروژنسوزی را به پایان رسانده و در نمودار اِچآر از رشتۀ اصلی جدا شده است
-
gigantism
غولپیکری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] رشد غیرعادی بدن براثر ترشح بیشازاندازۀ هورمون رشد
-
draa
غولتلماسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ساختار تلماسۀ بادی غولآسایی که ممکن است ارتفاع آن حدود 400 متر و طول دامنۀ آن بیش از 600 متر باشد
-
caldera
غولدهانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گودال رُمبشی بزرگی در قلۀ آتشفشان که دارای شکلی مدور و در برخی موارد کمی کشیده است و ابعاد آن چند برابر مجراهای درون آن است
-
red giant
غول سرخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارهای که در مرحلهای از تحول است که در طی آن منبسط و سرد میشود و در آسمان به رنگ سرخ دیده میشود
-
giant cell
غولیاخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] یاختهای بزرگ که عموماً بیشتر از یک هسته دارد
-
غول الرجام
لغتنامه دهخدا
غول الرجام . [ غ َ لُرْ رُ ] (اِخ ) نام جایی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). یاقوت در معجم البلدان این شعر لبید را آورده : عفت الدیار محلها فمقامهابمنی تأبد غولهافرجامها.سپس گوید: غول و رجام دو کوه اند. رجوع به معجم البلدان ذیل غول و هم ماده ٔ غ...
-
غول تشنگ
لغتنامه دهخدا
غول تشنگ . [ ] (ص مرکب ) غولدنگ . آدم قدبلند بدترکیب . از معنی غول بمعنی دیو مأخوذ است . (از فرهنگ نظام ). قلتشن .
-
غول وار
لغتنامه دهخدا
غول وار. (ص مرکب ، ق مرکب )مانند غول . بسان دیو. رجوع به غول شود : شبی تاریک نور از ماه برده فلک را غول وار از راه برده .نظامی .
-
giant star
ستارۀ غول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارهای که در مرحلۀ نهایی تحول خود براثر ناپایدار شدن هسته منبسط میشود و شعاع آن 5 تا 25 برابر خورشید است متـ .غول
-
دره غول
لغتنامه دهخدا
دره غول . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان . واقع در 19هزارگزی جنوب قصبه بهار و 8هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ همدان به کرمانشاه ، با 2492 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)...