کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوطه بلنسیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غوطه نمودن
لغتنامه دهخدا
غوطه نمودن . [ طَ / طِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) درآب فروشدن . غوطه خوردن . غوطه زدن . غوطه ور شدن . غوته خوردن . رجوع به غوطه و غوته شود. || مجازاً بمعنی تأمل و غور و به فکر فرورفتن : بسی غوطه در بحر خاطر نموددر فکر و اندیشه بر دل گشود.فردوسی...
-
غوطه ای
لغتنامه دهخدا
غوطه ای . [طَ / طِ ] (ص نسبی ) در تداول بنایان ، طرز ریختن ملاطیا دوغاب در میان بنا، که همه ٔ درزها را فراگیرد.
-
غوطه باز
لغتنامه دهخدا
غوطه باز. [ طَ / طِ ] (نف مرکب ) غواص و فرو شونده در آب . (ناظم الاطباء).
-
غوطه خوار
لغتنامه دهخدا
غوطه خوار. [طَ / طِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه در آب غوطه خورد. فرورونده در آب . غوته خوار. غوطه خور. غوطه ور. سر به آب فروبرنده . رجوع به غوطه و غوته شود : نگشتی به قلزم اگر غوطه خوارنبودی به طوفان بدین اشتهار.ملاطغرا (در مدح ذوالفقارخان از بهار عجم...
-
غوطه خور
لغتنامه دهخدا
غوطه خور. [ طَ / طِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه در آب غوطه خورد. غواص . (ناظم الاطباء). غوطه خوار. غوطه ور. فرورونده در آب . سر به آب فروبرنده : قَمّاس ؛ غوطه خور. (منتهی الارب ). || هر چیزی که در زیر آب فروشده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به غوطه و...
-
غوطه خوری
لغتنامه دهخدا
غوطه خوری . [ طَ / طِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) فرورفتگی در آب و غرق شدگی . (ناظم الاطباء). عمل شخص غوطه خور و غواص . سربه آب فروبردن . فرورفتن در آب . رجوع به غوطه شود.
-
غوطه گاه
لغتنامه دهخدا
غوطه گاه . [ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) جای غوص و فرورفتن در آب . (ناظم الاطباء). جای غوطه خوردن .جای فرورفتن . رجوع به غوطه و غوته شود : کشید از غوطه گاه اژدهاتیغچو برق ناف سوز از سینه ٔ میغ.حکیم زلالی (از آنندراج ).
-
غوطه ور
لغتنامه دهخدا
غوطه ور. [ طَ / طِ وَ ] (ص مرکب ) آنکه در آب فرورود. غواص . (ناظم الاطباء). فرورونده در آب . به آب فروشونده . غوطه خورنده . غوطه زننده . سر به آب فروبرنده . غوطه خوار. غوطه خور. رجوع به غوطه و غوته شود.
-
غوطه خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - سر در آب فرو بردن . 2 - غرق شدن .
-
غوطه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qutebāz فرورونده در آب؛ غواص.
-
غوطه ور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qutevar فرورفته در آب؛ آنکه یا آنچه در آب فرورفته است.〈 غوطهور شدن: (مصدر لازم) در آب فرورفتن؛ سر به آب فروبردن.
-
غوطه ورساختن
دیکشنری فارسی به عربی
ابتلع , اغطس , هاوية , هبوط
-
غوطه وری
دیکشنری فارسی به عربی
انتقاع , غمر
-
غوطه دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اغطس , انتقاع , انخفاض
-
hot dipping
غوطهورسازی داغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] پوششدهی یک ماده با غوطهور ساختن آن در یک حمام فلز مذاب مانند روی یا قلع