کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوشة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غوشة
لغتنامه دهخدا
غوشة. [ غ َ ش َ ] (ع اِ) همهمه و هیاهو. قیل و قال . جار و جنجال . ازدحام . بانگ و فریاد. (دزی ج 2 ص 231).
-
واژههای مشابه
-
غوشه
لغتنامه دهخدا
غوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی است که در هنگام تری آن را نان خورش کنند و چون خشک شود دست شوی سازند و آن نوعی از کماة باشد و زنان آن را در حلوا کرده بپزند و بجهت فربهی خورند. (فرهنگ جهانگیری ). مخفف غوشنه . (فرهنگ نظام ). غوشنه . غویشه . غرشنه . غوبن...
-
غوشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) نک خوشه .
-
غوشه
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا ش ) (اِ.) نوعی از طعام که آن را ترینه سازند.
-
غوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غوشا، غوشنه، خوشه› [قدیمی] quše خوشۀ خشکشدۀ جو یا گندم.
-
غوشه کردن
لغتنامه دهخدا
غوشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوانیدن دو اسب با یکدیگر، و آن معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ذیل غوش ). با کلمه ٔ غوش بمعنی اسب جنیبت بی مناسبت نیست ، و در ترکی آذربایجانی غوشماق یا قوشماق بمعنی بستن دو یا چند چارپا به گاری یا درشکه و ...
-
غوشه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) دوانیدن دو اسب را با یکدیگر.
-
درخت غوشه
دیکشنری فارسی به عربی
بتولا
-
قلم خوشه (غوشه)
لهجه و گویش تهرانی
قلمی که کار را از پشت بر جسته میکند در فلز کاری
-
واژههای همآوا
-
غوشت
لغتنامه دهخدا
غوشت . (ص ) برهنه ٔ مادرزاد. (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). برهنه بود چون مادرزاد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (فرهنگ اوبهی ). برهنه ، ابوحفص سغدی به حذف تا آورده است ، واﷲ اعلم بالصواب . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). لوت . لخت . عور. رجوع به غوش شود...
-
غوشت
لغتنامه دهخدا
غوشت . [ غ َ ] (اِ) گیاهی که لایق چرای ستور نباشد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
غوشت
فرهنگ فارسی معین
(شْ تْ) (ص .) 1 - برهنة مادرزاد. 2 - کسی که تنش مو ندارد.
-
غوشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹غوش› [قدیمی] qušt برهنه؛ لخت مادرزاد: ◻︎ شد به گرمابه درون یک روز غوشت / بود فربی و کلان و خوبگوشت (رودکی: ۵۳۳).