کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غور تهامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غور تهامة
لغتنامه دهخدا
غور تهامة. [ غ َ رِ ت ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به غَور (زمین نشیب جانب مغرب از تهامة) شود.
-
واژههای مشابه
-
غؤر
لغتنامه دهخدا
غؤر. [ غ ُ ئو ] (ع مص ) رجوع به غُؤور شود.
-
غور اردن
لغتنامه دهخدا
غور اردن . [ غ َ رِ اُ دُن ن ] (اِخ ) یا غورالاردن . رجوع به غور (جایی میان قدس و حوران )، نخبة الدهر دمشقی و معجم البلدان شود.
-
غور شدن
لغتنامه دهخدا
غور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مبتلی به فتق شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به غُر شود.
-
غور فلسطین
لغتنامه دهخدا
غور فلسطین . [ غ َ رِ ف َ ل ِ / ف ِ ل َ ] (اِخ ) رجوع به غور (جایی پست زمین میان قدس و حوران ) شود.
-
غور کردن
لغتنامه دهخدا
غور کردن . [ غ َ / غُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن . دقت کردن در کاری . به دقت مورد رسیدگی قرار دادن . استقصاء. تقصی : در مقامی که غور باید کردقطره و بحر بیکرانه یکی است . صائب (از انجمن آرا) (از آنندراج ).|| غور کردن جراحت...
-
غور ملح
لغتنامه دهخدا
غور ملح . [ غ َ رُ م َ ل َ ] (اِخ ) آبی است متعلق به بنی عدویه . هیش بن شراحیل مازنی مازن بنی عمروبن تمیم گوید : فان قتلت اخی ، اذ حم ّ مقتله فلست اوّل عبدربّه قتلالقیته طیباً نفساً بمیتته لما رأی الموت لانکساً ولا وکلاو قد دعوتک یوم الغور من ملح ال...
-
غور کردن
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غُ وْ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) در عمق مطلبی دقت کردن ، به دقت رسیدگی کردن .
-
بی غور
لغتنامه دهخدا
بی غور. [ غ َ / غُو ] (ص مرکب ) (از:بی + غور) بی پایاب . کم عمق و پایاب . || بی اندیشه و بی فکر. (ناظم الاطباء). رجوع به غور شود.
-
غور رسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] qo[w]rre(a)si رسیدن به غور امری؛ به کنه و حقیقت کاری یا چیزی رسیدگی کردن.
-
غور نمودن
واژهنامه آزاد
در بحر تفکر فرو رفتن
-
غار و غور
لغتنامه دهخدا
غار و غور. [ غارْ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی هرج و مرج و آشوب و فتنه باشد. (برهان ). || در تداول عمومی ، صداهایی که از امعا شنیده میشود. هیاهوئی که در موقع نزاع و مخاصمت می کنند: اینهمه غار و غور مکن ، یعنی سر و صدای بی حاصل از خود درمیاور.
-
غار و غور
فرهنگ گنجواژه
سر و صدا، داد و فریاد بی جهت، صدای شکم گرسنه.قارّ و قور
-
غور و کران
فرهنگ گنجواژه
حد و مرز.