کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قَوس] qo[w]s ۱. (نجوم) نهمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۲. نهمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با آذر؛ تیرانداز.۳. (اسم مصدر) خمیدگی.۴. [جمع: اَقواس] [قدیمی] = کمان〈 قوسوقزح: = رنگینکمان
-
غوص
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فرو رفتن در آب . 2 - داخل شدن در چیزی . 3 - تأمل کردن .
-
قوس
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کمان . 2 - نام یکی از صورت های فلکی جنوبی .3 - بخشی از محیط دایره .
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . (ع اِ) صومعه ٔ ترسایان .(برهان ). عبادت خانه ٔ راهبان . (منتهی الارب ). صومعه ٔ راهب و گویند. سرصومعه است . (اقرب الموارد). و آن فارسی معرب است . (المعرب جوالیقی ص 278). || خانه ٔ شکاری . (منتهی الارب ). خانه ٔ شکارچی . (از اقرب الموارد). || (ا...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ] (اِ) نوعی از سمک بحری است . || به عجمی نبات وج . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (اِخ ) (ذو الَ ...) لقب سنان بن عامر بدان جهت که کمان خود را در عوض هزار شتر در نزدحارث بن ظالم نعمان اکبر گرو گذاشت . (منتهی الارب ).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (اِخ ) برجی است در آسمان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نام برج نهم از دوازده برج فلکی که کمان و کمان گردون نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام برج نهم از بروج دوازده گانه است که ستاره هایش شکل مرد تیرانداز فرض شده . (از فرهنگ نظام ). د...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (ع اِ) کمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مؤنث است و تصغیر آن قویسة میشود و گاهی آن را مذکر کنند و تصغیر آن را قویس گیرند. (ااز قرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ذراع . (اقرب الموارد). گز بدانجهت که مذروع را با آن قیاس کنند. قول خد...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (ع مص ) اندازه کردن چیزی را به چیزی مانند وی در حکم . || سبقت بردن و پیشی گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راست کردن و صف کشیدن اسبان رهان را وقت تاختن . قاس الخیل ؛ راست کرد و صف کشید اسبان رهان را وقت تاختن . (منتهی الارب ...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ وَ ] (ع اِمص ) کوژی پشت . (منتهی الارب ). || (مص ) کوژپشت شدن . (از اقرب الموارد).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ وِ ] (ع ص ) زمانه ٔ تنگ و دشوار. (منتهی الارب ). زمان صعب . (از اقرب الموارد).
-
قوص
لغتنامه دهخدا
قوص . (اِخ ) دهی است باشمونین که آن را قوص قام خوانند و گاهی قوزقام نویسند. (منتهی الارب ). رجوع به قوصقم شود.
-
قوص
لغتنامه دهخدا
قوص . (اِخ ) قصبه ٔ صعید در سرزمین مصر. پس از فنسطاط جایی آبادتر از آن نیست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شهر بزرگ و پروسعتی است در صعید مصر که تا فسطاط دوازده روز فاصله دارد. مردم آن ثروتمندند. این شهر مرکز بازرگانانی است که از عدن به مصر میروند....
-
غوص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَوص] [قدیمی] qo[w]s ۱. شنا کردن و فرورفتن در آب؛ زیر آب رفتن.۲. به دریا فروشدن برای بیرون آوردن چیزی.〈 غوص کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. در آب فرورفتن.۲. [مجاز] در امری تٲمل کردن؛ غور کردن.
-
جستوجو در متن
-
فریادرسی
واژگان مترادف و متضاد
دادگری، غوث، مدد، یاری، یاریگری