کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قوت
لغتنامه دهخدا
قوت . [ ق َ ] (ع مص ) خورش دادن و روزی دادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). قاته قوتا و قیاتة؛ عاله و اعطاه القوت و رزقه . (اقرب الموارد).
-
قوت
لغتنامه دهخدا
قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ع اِ) قوة. نیرو. قدرت . توانایی . (آنندراج ). توان . زور : قوت جبریل از مطبخ نبودبود از دیدار خلاق ودود. مولوی .دل بدو دادند ترسایان تمام خود چه باشدقوت تقلید عام . مولوی .ج ، قوا. در فارسی بالفظ دادن و گرفتن و فروریختن مستعمل . (...
-
قوط
لغتنامه دهخدا
قوط. (اِخ )دهی است به بلخ . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
قوط
لغتنامه دهخدا
قوط. [ ق َ ] (ع اِ) رمه ٔ گوسفندان یا صد گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، اقواط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قوط
لغتنامه دهخدا
قوط. [ ق ُ] (اِخ ) قومی از مردم اندلس . هرشیوش گوید: این قوم از فرزندان ماغوغ بن یافث بن نوح هستند و گویند از نسل قوطبن حام بن نوح میباشند. (صبح الاعشی ج 1 ص 369).
-
قوة
لغتنامه دهخدا
قوة. [ ق ُوْ وَ ] (ع مص ) قوت . قوه . توانا گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) (اصطلاح ریاضی ) در اصطلاح ریاضی ، توان : دو به قوه ٔ پنج ، به توان پنج . || مجموع عوامل اداره کننده ٔ یک کشور را به سه قوه تقسیم کنند. (فرهنگ فارسی معین )....
-
غوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qut ۱. درآمدن در چیزی؛ داخل شدن.۲. فروشدن.۳. فرورفتن در آب.
-
قُوَّةِ
فرهنگ واژگان قرآن
نيرو
-
قُوَّت
لهجه و گویش بختیاری
qovvat قوه، زور.
-
قوت
لهجه و گویش تهرانی
غذای اندک:() نخورد=چیزی نخورد
-
جستوجو در متن
-
غوط
لغتنامه دهخدا
غوط. [ غ ُ ] (اِخ ) غوت . معرب گت . نام قومی از ژرمن . رجوع به گت شود.
-
فدوکس
لغتنامه دهخدا
فدوکس . [ ف َ دَ ک َ ] (اِخ ) معرفة، نام اخطل غیاث بن غوت تغلبی است . (منتهی الارب ).
-
غوطی
لغتنامه دهخدا
غوطی . [ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غوط (اِخ ). رجوع به غوط و غوت و گُت شود.- الفبای غوطی . رجوع به گُت و گتی شود.- صنایع غوطی . رجوع به گُت و گتی شود.
-
غزیة
لغتنامه دهخدا
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ). بنوغزیه قبیله ای است از طیی ٔ و همچنین از هوازن ، و از ایشان است دریدبن الصمة و همو گوید:و هل انا الاّ من غزیة ان غوت غویت و ان ترشد غزیة ارشد. (از تاج العروس ذیل غزا).رجوع به غزیةبن جشم شود.
-
غوطه
لغتنامه دهخدا
غوطه . [ طَ/ طِ ] (از ع ، اِ) فروشدن به آب . فرورفتگی در آب و غرق شدگی . فرورفتگی سر در آب . غوطه به واو معروف است نه به واو مجهول ، زیرا در عربی به واو مجهول نمی آرند. (غیاث اللغات ). سر به آب فروبردن ، و فارسیان به واو مجهول خوانند؛ و با لفظ زدن و ...