کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غوال
لغتنامه دهخدا
غوال . [ غ َ لِن ْ ] (ع اِ) غوالی . ج ِ غالیة. (اقرب الموارد) رجوع به غالیة شود.
-
واژههای همآوا
-
قوال
واژگان مترادف و متضاد
خواننده، سرودخوان، سرودگو، مطرب
-
قوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qavvāl کسی که در محافل به آواز خوش اشعار بخواند؛ آوازهخوان؛ نغمهگر.
-
قوال
فرهنگ فارسی معین
(قَ وّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیارگو، خوش - صحبت . 2 - آواز خوان ، کسی که در محافل اشعار را به آواز خوش بخواند.
-
قوال
لغتنامه دهخدا
قوال . [ ق َوْ وا ] (ع ص ) فعال است برای مبالغه . (از اقرب الموارد). مردنیکوگفتار یا مرد بسیارگوی . (منتهی الارب ). زبان آور.(ناظم الاطباء). خوش صحبت : امام فعال خیر لکم من امام قوال (عثمان ). ج ، قوالون . || مغنی . (از اقرب الموارد). خواننده . آوازه...
-
جستوجو در متن
-
غوالی
لغتنامه دهخدا
غوالی . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غالیة. (دهار) (اقرب الموارد) رجوع به غالیة و غَوال شود : تحیات کأنفاس الغوالی تمازج عرفها ریح الشمال .(تاریخ بیهق ص 2).
-
زایدة
لغتنامه دهخدا
زایدة. [ ی ِ دَ ] (اِخ ) زائدة. ابن نعمةبن نعیم تستری مکنی به ابونعیم و معروف به مخفف شاعر متوفی در 586 هَ . ق . است بیشتر اشعار وی در مدیح خاندانهای اشراف است و من خود، او را بسال 580 در حلب ملاقات کردم . زائده خوب شعر میگفت و در شعر الفاظی برگزیده ...