کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنچه دهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لب غنچه کردن
لغتنامه دهخدا
لب غنچه کردن . [ ل َ غ ُ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )لبها را بهم کشیدن و صورت گلی ناشکفته بدان دادن .
-
غنچه و خار
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
نوچه و غنچه
فرهنگ گنجواژه
تازه کار و جوان، جدید.
-
جستوجو در متن
-
دهن
لغتنامه دهخدا
دهن . [ دَ هََ ] (اِ) مخفف دهان . دهان و فم . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ فم است و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل ؛ و تنگ حوصله ، تنگ ، شورانگیز، شکربار، شیرین ،شیرین بهانه ، نباتی ، روزی ، راز نهان ، مرکز عشق ، دلفریب ، ب...
-
یک دهن
لغتنامه دهخدا
یک دهن . [ ی َ / ی ِ دَ هََ ] (ق مرکب ) به قدر یک دهان . به اندازه ٔ یک دهن . دهانی : زان زنخدان یک دهن حلوای سیب گر دهد می دارم از جان بهترش . میرزا صادق دستغیب (از آنندراج ).تا لب مشکل گشایت یک دهن خندیده است نیشکر بی عقده روید از شکرزار دلم . سالک...
-
انفغار
لغتنامه دهخدا
انفغار. [ اِ ف ِ ] (ع مص ) گشاده شدن دهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دهن واشدن . (مصادر زوزنی ). || شکفتن غنچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دهن بشکوفه واشدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
تنگ دهانی
لغتنامه دهخدا
تنگ دهانی . [ ت َ دَ ] (حامص مرکب ) حالت تنگ دهان : تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی . حافظ.رجوع به تنگ دهان و تنگ دهن و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
دهن دریده
لغتنامه دهخدا
دهن دریده . [ دَ هََ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که دهان وی دریده باشد : بر پسته که شد دهن دریده عناب ز دور لب گزیده . نظامی . || کنایه است از هرزه چانه و یاوه گوی و هرزه درای و فحاش و بی شرم و بی حیا. (ناظم الاطباء) (از برهان ). وقیح و بی شرم در گفتار...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) میرزا جلال الدین اصفهانی . طبع پاکیزه اش یوسف کنعان سخندانی است . از اوست :از تبسم لب آن غنچه دهن گویا شدداغ دل چشم تو روشن که نمکدان واشد.(از صبح گلشن ص 618) (از فرهنگ سخنوران ).
-
فاژ
لغتنامه دهخدا
فاژ. (اِ) خمیازه . دهن دره . آسا. (یادداشت بخط مؤلف ) : خواب اگر عبهر کند پس از چه معنی غنچه رافاژ می آید، مگر خاصیت عبهر گرفت ؟ امیرخسرو دهلوی .بعضی گویند دهان باز کردن در خواب است . (برهان ). فاژه . پاسک .باسک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
رهایی
لغتنامه دهخدا
رهایی . [ رَ ] (اِخ ) (ملا...) از ماوراءالنهر است . در صورت قلندری به هرات آمد و از آنجا به کعبه رفت . این مطلع از اوست :غنچه را در سخن آورده دهن می گویدمی فشاند گهر از لعل و سخن می گوید. (از مجالس النفائس ص 159).رجوع به روز روشن ص 265 و فرهنگ سخنورا...
-
هلاکی
لغتنامه دهخدا
هلاکی . [ هََ ] (اِخ ) در شهر هرات است و ازغایت استغنایی که به سبب فقر دارد با ارباب جاه اختلاط نمی کند. گاهی نظم هم میگوید. این مطلع از اوست :دهن تنگ تو و غنچه ٔ تر هر دو یکی است اشک گلگون من و خون جگر هر دو یکی است . (از مجالس النفائس ص 76 و 77).وی...
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) یعقوب میرزا، پسر بایزید سلطان استاجلو یا استجلو. از قوم قزلباش سر برافراشته و فکر نظم مدام مد نظر داشته . و به سال 950 هَ . ق . درگذشته است . رباعی زیر از اوست :خورشید فلک چو ماه تابان تو نیست چشمی به جهان نیست که حیران تو نیست...
-
نخچل
لغتنامه دهخدا
نخچل . [ ن َ چ َ / ن َ چ ُ ] (اِ) آن چیزی است که به سر دو ناخن گیرند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). گرفتن اندام باشد با دو سر ناخن یا دو سر انگشت دست ، چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). نخچل = نخچر = نخچیل . (حاشیه ٔ معین...
-
بترجا
لغتنامه دهخدا
بترجا. [ ب َ ت َ / ب َت ْ ت َ ] (اِ مرکب ) مخفف بدترجا، جای بدتر. آنجا که بد است . || کنایه از قبل و دبر که بتازی عورتین گویند. (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرای ناصری ). کنایه از عورتین است که مقعد مردان و فرج زنان باشد. (برهان قاطع). هرچه نه بدتر. م...