کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) ابوخالد. رجوع به ابوخالد غنوی شود.
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) ابوسوار. رجوع به ابوسوار غنوی شود.
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) ابوعاصم . رجوع به ابوعاصم شود.
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) جاحظ در البیان و التبیین (ج 3 ص 176 و 279) مطالبی راجع به دعاء در زندان از او آورده است . رجوع به کتاب مذکور همان صفحات شود.
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) زیدبن ابی انیسة. وی ثقه بود. مالک و گروهی از همشهریان او از وی روایت دارند. به سال 125 هَ . ق . در سن 36سالگی درگذشت . برادر او یحیی بن ابی انیسه در حدیث ضعیف بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181).
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) کعب بن سعدبن تیم بن مرة. وی از بنی غنی و شاعر دوره ٔ جاهلیت از طبقه ٔ دوم بود. دیباچه ٔ شعر او نغز است . معروفترین اشعار او بائیه ای است که در رثاء برادرش که در جنگ ذی قار به قتل رسید سروده است . مطلع آن این است :تقول ابنة ا...
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) کنازبن حصین بن یربوع ،مکنی به ابومرثد. صحابی و از سابقین است . او حلیف حمزةبن عبدالمطلب بود، در جنگ بدر و خندق و احد و همه ٔ مشاهد همراه رسول خدا بود. بسن 66سالگی در مدینه درگذشت . واثلةبن اسقع از وی روایت دارد. (از اعلام زر...
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) مرثدبن ابی مزید غنوی . وی در عهد رسول خدا در رجیع با چند تن از صحابه شهید شد. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 239). او پسر کنازبن حصین بن یربوع ، مکنی به ابومرثد بود، و ظاهراً در تاریخ گزیده بجای «ابی مرثد» بغلطابی مزید آمده است . ...
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) معمربن عبداﷲبن نافعبن نضله ٔ غنوی . همو بود که در حجةالوداع موی سر رسول خدا را تراشید. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 214).
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ )طفیل بن عوف بن کعب . از بنی غنی ، از قیس عیلان . شاعر فحل دوره ٔ جاهلیت و از شجاعان بود. در وصف خیل استاد بود، و بدین سبب او را طفیل خیل می نامیدند. با نابغه ٔجعدی و زهیربن ابی سلمی معاصر بود. وی به سال 13 هَ . ق . پس از کشته...
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [ غ َ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به غنی بن اعصر، و بقولی یعصر است که نام او منبه بن سعدبن قیس عیلان است ، و گروهی به وی منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181).
-
غنوی
لغتنامه دهخدا
غنوی . [غ َ ن َ ] (اِخ ) انیس بن مرثد غنوی . صحابی است . او و پدر و جد وی رسول خدا را درک کردند. پدرش در غزوةالرجیع کشته شد و خود تا روزگار عمر زنده بود. فتح مکه را دید، و در غزوه ٔ حنین در «اوطاس » از طرف پیغمبر جاسوس بود. (از اعلام زرکلی چ 1346 هَ ...
-
واژههای مشابه
-
عباس غنوی
لغتنامه دهخدا
عباس غنوی . [ ع َب ْ با غ َ ن َ ] (اِخ ) عباس بن عمرو الغنوی . از امرای عباسی است که ولایت فارس یافت و به سال 287 هَ . ق . المعتضد او را عزل گرداند و یمامه و بحرین را به اقطاع بدو داد. وی به امر المعتضد به جنگ قرامطه رفت و بدست آنها گرفتار شد سپس آزا...
-
علی غنوی
لغتنامه دهخدا
علی غنوی . [ ع َ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) ابن منصوربن مضرس بن قیس غنوی جزری . مشهور به ابن غدیر. رجوع به علی جزری شود.