کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غنه
/qonne/
معنی
۱. (زبانشناسی) آوازی که از بیخ لهات و بینی برآید.
۲. (موسیقی) [قدیمی] تحریری از موسیقی که در هنگام غنا از خیشوم ادا شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غنه
فرهنگ فارسی معین
(غُ نِّ یا نَُ) [ ع . غنة ] (اِ.) 1 - آوازی که از بینی بیرون آید. 2 - تحریری است از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند. ؛ارباب ~ آوازخوانان .
-
غنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غنَّة] qonne ۱. (زبانشناسی) آوازی که از بیخ لهات و بینی برآید.۲. (موسیقی) [قدیمی] تحریری از موسیقی که در هنگام غنا از خیشوم ادا شود.
-
واژههای مشابه
-
غنة
لغتنامه دهخدا
غنة. [ غ ُن ْ ن َ ] (ع اِ) آواز در بینی . (منتهی الارب ). آواز بینی . (دهار). گرفتگی در آواز. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). آوازی که از خیشوم بیرون آید. (از قطر المحیط) . منگیدن . (منتهی الارب ذیل خُنّة).- ادغام بلاغنه و معالغنه ؛ هرگاه تنوین یا نون ساکن ب...
-
گِرد و غُنه
فرهنگ گنجواژه
فربه و کوتاه، گرد اندام.
-
واژههای همآوا
-
قنح
لغتنامه دهخدا
قنح . [ ق َ ] (ع مص ) خمانیدن همچو چوگان . || سیراب گردیدن و سر برداشتن است . || ناخوش داشتن نوشیدن را. || چوبی تراشیدن برای در و برداشتن در را به آن چوب تراشیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
خنة
لغتنامه دهخدا
خنة. [ خ ُن ْ ن َ ] (ع اِ)غلاف سرنیزه . || (مص ) غنه یا مانند آن یا فوق از غنه است یا زشت تر از غنه است و غنه منگیدن باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
دماغ
واژگان مترادف و متضاد
بینی، خیشوم، غنه، مشام
-
خیشوم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بینی، دماغ، غنه ۲. دماغه
-
بینی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوز، خیشوم، دماغ، غنه ۲. مشام
-
اغنی
لغتنامه دهخدا
اغنی . [ اَ غ َن ْ نی ] (ص نسبی ) حروف غنه مانند میم و نون . (ناظم الاطباء).
-
خیجک
لغتنامه دهخدا
خیجک . [ خ َ ج َ ] (اِ) درمنه . || سیاه دانه . خارخسک . || غنه ای است که بهندی مکتهی گویند. (یادداشت مؤلف ).
-
ظأظاءة
لغتنامه دهخدا
ظأظاءة. [ ظَءْ ظَ ءَ ] (ع مص ) بانگ کردن تکه برای جفتی گرفتن . || سخن گفتن شخصی که لب بالائین او شکافته یا دندان پیشین او ریخته باشدو از آن رو سخن او مفهوم نشود و در آن غُنَّه بود.