کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غنم
/qanam/
معنی
گلۀ گوسفند؛ گوسفندان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حشم، رمه، فسیله، گله
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غنم
واژگان مترادف و متضاد
حشم، رمه، فسیله، گله
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن اریش .از لخم از قحطانیه . وی جدی جاهلی است . منازل پسران او در اطفیحعه ٔ مصر بود. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن تغلب بن وائل . پدر بطنی است . (منتهی الارب ). پدر قبیله ای است و از ایشان «اراقم » هستند که شش برادر، و فرزندان بکربن حبیب بن عمروبن غنم بودند. (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن حرث بن مالک بن کنانه . بطنی از کنانه بود. (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن ثور. بطنی از قبیله ٔ طی ٔ. (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن دودان بن اسدبن خزیمه . وی از عدنان و جدی جاهلی است . زینب بنت جحش از نسل اوست . (از اعلام زرکلی چ 1346 هَ. ق . ج 2 ص 761). رجوع به تاج العروس ذیل غنم شود.
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن دوس . بطنی است از قبیله ٔ ازد. (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن سِلمةبن خزرج . از قحطان . وی جدی جاهلی است از پسران او عبداﷲبن عتیک است . (از اعلام زرکلی چ 1346 هَ . ق . ج 2 ص 761).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن سری . بطنی است از انصار. (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن عثمان ، صحابی است . (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن فردوس . بطنی از باهله . (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن قتیبه . بطنی از باهله . (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک بن کنانة. بطنی است از کنانه . (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن نجم . بطنی از قحطان . (از تاج العروس ).
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن ودیعه . بطنی است از عبدالقیس . (از تاج العروس ).