کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غنام
لغتنامه دهخدا
غنام . [ غ َن ْ نا ] (اِخ ) ابن اوس بن غنام خزرجی بیاضی بدری صحابی است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
غنام
لغتنامه دهخدا
غنام . [ غ َن ْ نا ] (اِخ ) ابن محمدبن غنام نجدی متوفی به سال 1237 هَ . ق . فقیهی حنبلی بود. رجوع به معجم المؤلفین ج 8 ص 41 شود.
-
غنام
لغتنامه دهخدا
غنام . [ غ َن ْ نا ] (اِخ ) از صحابه است و نام او در اهل بدر آمده . پسر وی ابن غنام نیز از صحابه و راویان حدیث از رسول خداست . رجوع به الاستیعاب ص 517 ومنتهی الارب شود. صاحب قاموس وی را مکنی به ابوعیاض میداند، ولی صاحب تاج العروس گوید: من این را در ف...
-
غنام
لغتنامه دهخدا
غنام . [ غ َن ْ نا ] (اِخ ) نام شتری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
غنام
لغتنامه دهخدا
غنام . [ غ َن ْ نا ] (ع ص ) صاحب گوسفندان . || چوپان گوسفندان . (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
ابن غنام الکلابی
لغتنامه دهخدا
ابن غنام الکلابی . [ اِ ن ُ غ َن ْ نا مِل ْ ک ِ ] (اِخ ) از مردم کوفه ، معاصر ابن کناسه . و کتاب النسب و کتاب الملح از اوست . (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
ابوغیاض
لغتنامه دهخدا
ابوغیاض . [ اَ ] (اِخ ) غنّام . صحابی است .
-
طلق
لغتنامه دهخدا
طلق . [طَ ] (اِخ ) ابن غنام ، مکنی به ابومحمد. محدث است .
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) غنام بن علی . از روات حدیث است .
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) طلق بن غنام . محدث است .
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) ابراهیم بن یحیی بن غنام حنبلی . رجوع به ابراهیم ... شود.
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن غنام نجدی . درگذشته ٔ 1225 هَ . ق . او راست : العقدالثمین در اصول الدین و جز آن . (هدیة العارفین ج 1 ص 328).
-
ام فروة
لغتنامه دهخدا
ام فروة. [ اُم ْ م ِ ف َ وَ ](اِخ ) انصاری . عمه ٔ قاسم بن غنام و از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 266 شود.