کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمناک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غمناک کردن
لغتنامه دهخدا
غمناک کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین کردن . غمگین کردن : ای دل چو زمانه میکند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت .خیام .
-
واژههای مشابه
-
غمناک شدن
لغتنامه دهخدا
غمناک شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمگین شدن . غم و اندوه داشتن : چو ویسه چنان دید غمناک شددلش گفتی از غم بدو چاک شد. فردوسی .گفت : این حدیث بر ایشان پدید نباید کرد که غمناک شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 140). البته نخواهم که شفاعت کن...
-
غمناک گردیدن
لغتنامه دهخدا
غمناک گردیدن . [ غ َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن : ز کین تو غمناک گردد عدوزداشاب تو شاد گردد ولی . منوچهری (دیوان ص 230).رجوع به غمناک شدن و غمناک گشتن شود.
-
غمناک گشتن
لغتنامه دهخدا
غمناک گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . اندوهناک شدن : در ساعتی خبر یافتند و به امیر محمود رسانیدند، سخت غمناک گشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 249). رجوع به غمناک شدن و غمناک گردیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
غمگین کردن
لغتنامه دهخدا
غمگین کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهناک کردن . غمناک کردن : جهانا چند ازین بیداد کردن مرا غمگین و خود را شاد کردن . نظامی .آتش صنعت اگر غمگین کندسوزش از امر ملیک دین کند. مولوی (مثنوی ).رجوع به غمگین داشتن شود.
-
اکآب
لغتنامه دهخدا
اکآب . [ اِک ْ ] (ع مص ) غمناک گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محزون شدن . (از اقرب الموارد). || در نیستی و هلاک افتادن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || غمناک کردن . (ناظم الاطباء). محزون کردن . لازم و متعدی است . (از ...
-
اهمام
لغتنامه دهخدا
اهمام . [ اِ ] (ع مص ) غمناک کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (المصادر زوزنی ) (از آنندراج ). اندوه گین گردانیدن . || بی آرام کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی آرام کردن کار کسی را. (آنندراج ). || سخت پیر شدن . (منتهی الارب ) (آ...
-
مندور
لغتنامه دهخدا
مندور. [ م َ ] (ص ) غمگین بود. (لغت فرس چ اقبال ص 144). غمناک . (آنندراج ). مندوور . (ناظم الاطباء). متحیر. درمانده . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مفلوک و صاحب ادبار و سیاه بخت و بی دولت و به معنی گرفته و خسیس و بی بهره از نعمت خدا هم هست . (آنندرا...
-
وادیدن
لغتنامه دهخدا
وادیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) دوباره دیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باز نگریستن . (ناظم الاطباء). تجدید نظر کردن . (یادداشتهای مؤلف ). || دیگر باره دیدن کردن . بازدیدن کردن : گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دار...
-
مری
لغتنامه دهخدا
مری . [ م ِ ] (از ع ، اِمص ) خصومت بود و عرب «مراء» گویند که «مری » ممال آن است . (از صحاح الفرس ). ممال مراء عربی است به معنی پیکار و جدل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ستیزه . رجوع به مراء شود. || (مص ) کوشیدن و ستیزه و برابری کردن با کسی در مرتبه ...
-
بسملگاه
لغتنامه دهخدا
بسملگاه . [ ب ِ م ِ ] (اِ مرکب ) قصاب خانه و قربانگاه . (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 208شود. جای ذبح کردن حیوانات . (آنندراج ) : برون از حلقه ٔ بزم طرب غمناک می آیم ز بسملگاه مینا با دل صد چاک می آیم . میرزا رضی دانش (از آنندراج ).نه آن هس...
-
حزازة
لغتنامه دهخدا
حزازة. [ ح َ زَ ] (ع اِ) یکی سبوسه ٔ سر. یکی حزاز. شوره ٔ سر. || قوبا. حزاز. ادرفن . || (اِمص ) حزازات . سوزش دل از خشم وجز آن . ج ، حزازت . تأثیر کردن اندوه در دل . (تاج المصادر بیهقی ) : اولیای دولت بدان مسرت و ارتیاح فزودند مگر فایق که بجان غمناک...
-
بازپس گشتن
لغتنامه دهخدا
بازپس گشتن . [ پ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) عقب گشتن . برگشتن . بازگردیدن . مراجعت کردن . تقهقر : آن بخارم بهوا بر شده از بحر به بحربازپس گشته که باران شدنم نگذارند. خاقانی .چو جبریل از رکابش بازپس گشت عنان برزد ز میکائیل بگذشت . نظامی .بازپس گرد و کار خ...