کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غمناک
/qamnāk/
معنی
اندوهناک؛ اندوهگین؛ غمگین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آزرده، افسرده، اندوهگین، اندوهناک، حزین، دلفگار، غمدار، غمزده، غمگین، غمین، محزون، مضطرب، مغموم، ملول، مهموم ≠ شاد، مسرور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غمناک
واژگان مترادف و متضاد
آزرده، افسرده، اندوهگین، اندوهناک، حزین، دلفگار، غمدار، غمزده، غمگین، غمین، محزون، مضطرب، مغموم، ملول، مهموم ≠ شاد، مسرور
-
غمناک
لغتنامه دهخدا
غمناک . [ غ َ ] (اِخ ) (حکیم ...) از شاعران دربار سامانیان و معاصر رودکی بود. ابیاتی پراکنده در کتب قرن پنجم هجری از جمله فرهنگ اسدی از وی مانده است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 458 شود.
-
غمناک
لغتنامه دهخدا
غمناک . [ غ َ ] (ص مرکب ) اندوهگین . غمگین . غمین . با غم و اندوه .محزون . غمنده : ایشان بازگشتند سخت غمناک ،که جوانان کار نادیدگان بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 426). من که آلتونتاشم اینک بفرمان علی میروم و سخت غمناک و لرزانم بدین دولت بزرگ . (تاریخ ...
-
غمناک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص مر.) غم آلود، غمگین .
-
غمناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qamnāk اندوهناک؛ اندوهگین؛ غمگین.
-
غمناک
دیکشنری فارسی به عربی
حزين
-
واژههای مشابه
-
غمناک شدن
لغتنامه دهخدا
غمناک شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمگین شدن . غم و اندوه داشتن : چو ویسه چنان دید غمناک شددلش گفتی از غم بدو چاک شد. فردوسی .گفت : این حدیث بر ایشان پدید نباید کرد که غمناک شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 140). البته نخواهم که شفاعت کن...
-
غمناک کردن
لغتنامه دهخدا
غمناک کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین کردن . غمگین کردن : ای دل چو زمانه میکند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت .خیام .
-
غمناک گردیدن
لغتنامه دهخدا
غمناک گردیدن . [ غ َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن : ز کین تو غمناک گردد عدوزداشاب تو شاد گردد ولی . منوچهری (دیوان ص 230).رجوع به غمناک شدن و غمناک گشتن شود.
-
غمناک گشتن
لغتنامه دهخدا
غمناک گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . اندوهناک شدن : در ساعتی خبر یافتند و به امیر محمود رسانیدند، سخت غمناک گشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 249). رجوع به غمناک شدن و غمناک گردیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
غمناکی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qamnāki غمناک بودن؛ حالت غمناک؛ اندوهناکی.
-
gesning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غمناک تر
-
غمانه
واژهنامه آزاد
غَمناک