کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمزه و عِشوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غمزه و عِشوه
فرهنگ گنجواژه
دلبری کردن.
-
واژههای مشابه
-
غمزة
لغتنامه دهخدا
غمزة. [ غ َ زَ ] (ع مص ) یک بار به چشم اشاره کردن . (ناظم الاطباء). اسم مرت از غَمز. ج ، غَمَزات . رجوع به غَمز شود.
-
غمزه ٔ ستاره
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ ستاره . [ غ َ زَ / زِ ی ِ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روشنایی ستاره باشد بوقت دمیدن صبح . غمزه ٔ اختر. (از برهان قاطع). رجوع به غمزه ٔ اختر شود.
-
غمزه ٔ گل
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ گل . [ غ َ زَ / زِ ی ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شکفتن گل . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
غمزه ٔ نسرین
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ نسرین . [غ َ زَ / زِ ی ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شکفتن نسرین . (آنندراج ) (برهان قاطع) : غمزه ٔ نسرین نه ز باد صباست کز اثر خاک تواَش توتیاست .نظامی .
-
خوش غمزه
لغتنامه دهخدا
خوش غمزه . [ خوَش ْ / خُش ْ غ َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) باغمزه . عشوه گر. خوش ادا. خوش اطوار : خوش غمزه چشم خور ز تو شب طره پرعنبر ز توپیشانی اختر ز تو داغ اطعنا داشته .خاقانی .
-
غمزه زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamzezan غمزهزننده؛ غمزهکننده؛ ویژگی کسی که از روی نازوکرشمه مژه بر هم میزند.
-
غمزه زنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamzezanān درحال غمزه زدن؛ غمزهکنان.
-
غمزه شتری
لهجه و گویش تهرانی
عشوه ناشیانه
-
با چشم غمزه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
انظر