کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غمر
لغتنامه دهخدا
غمر. [ غ ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ غُمرة و غَمرة. (اقرب الموارد). رج-وع ب-ه غُمرة و غَمرة شود.
-
غمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غَمَرة] [قدیمی] qe(a)mār = غمره
-
مترثن
لغتنامه دهخدا
مترثن . [ م ُ ت َ رَث ْ ث ِ ] (ع ص ) زنی که طلا کند روی را به غمره که نوعی از طلا است . (آنندراج ). طلا کرده شده ٔ به غمرة و سفیداب و سرخاب و مانند آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترثن شود.
-
غمار
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (اِ.) جِ غمر و غمره ؛ سختی ها، درشتی ها.
-
ترثن
لغتنامه دهخدا
ترثن . [ ت َ رَث ْ ث ُ ] (ع مص ) طلا کردن روی را به غُمْرة که نوعی از طلا است که زنان بر روی مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طلا کردن زن روی را به غمره . (از لسان العرب ).
-
غمر
لغتنامه دهخدا
غمر. [ غ َ م ِ ] (ع ص ) چربش آلوده . زَهِم . تأنیث آن غَمِرة. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آلوده بچربی .
-
مسلح
لغتنامه دهخدا
مسلح . [ م َ ل َ ] (اِخ ) جائی است از اعمال مدینه نزدیک به غَمرَه . (از معجم البلدان ) : در میان سنگلاخ مسلح و غمره ز شوق خار و حنظل گلشکرهای صفاهان دیده اند. خاقانی .بر پانزده میل از افیعیه تا مسلح در او برکه هاست و چاههاست ... بر چهارده میل از مسلح...
-
غمار
لغتنامه دهخدا
غمار. [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَمر و غَمرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه ها شود: و خود را در غمار بوار و تنور دمار نیفکنند. (جهانگشای جوینی ).
-
غمرات
لغتنامه دهخدا
غمرات . [ غ َ م َ ] (ع اِ)ج ِ غَمرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به غَمرة شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : و شکر بعد معالجة کل مغلق من الغمرات و مدافعة کل مولم من الملمات . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). و غمرات و عبرات...
-
وادی الدوم
لغتنامه دهخدا
وادی الدوم . [ دِدْ دَ ] (اِخ ) وادیی است که از شمال خیبر تا جنوب آن امتداد داردو در شمال غمره و در جنوبش قصیبه واقع است . این وادی خیبر را از عوارض جدا میکند. (از معجم البلدان ).
-
اعراف
لغتنامه دهخدا
اعراف . [ اَ ] (اِخ ) مواضع است . (منتهی الارب ). یاقوت آرد: در اصل بلندیها از ریگزارها باشد و یکی ِ آن عرفه است . ابوزیادگوید: در بلاد عرب ، بلدهای بسیاری بدین نام موسومند که از آن جمله است : اعراف لُبنی و اعراف غَمْرة. این اسامی در ابیات زیر از طفی...
-
تغمیر
لغتنامه دهخدا
تغمیر. [ ت َ ] (ع مص ) دور کردن یا دور انداختن چیزی را: غمر به تغمیراً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || غمره مالیدن بر روی جهت صفای رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به کاسه آب دادن اسب را برای ت...
-
گلغونه
لغتنامه دهخدا
گلغونه . [ گ ُن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گلگونه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلگونه است که غازه و سرخی زنان باشد که بر روی مالند. (برهان ). گلگونه و آن غازه ٔ رخسار زنان است که روی را سرخ کند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گلگونه . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ...
-
تغمر
لغتنامه دهخدا
تغمر. [ ت َ غ َم ْ م ُ ] (ع مص ) آب اندک خوردن . (زوزنی ).بکاسه خرد آب خوردن یا کمتر از سیری آن خوردن . یقال : تغمر البعیر؛ ای لم یرو؛ یعنی سیراب نشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رنگ کردن به زعفران . (منتهی الارب...
-
تسکع
لغتنامه دهخدا
تسکع. [ ت َ س َک ْ ک ُ ] (ع مص ) سرگشته شدن . (زوزنی ). سرگشته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرگشته شدن در کاری . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی راه رفتن . (از متن اللغة). || بسیار مدت بودن در کار باطل و تمادی نمودن درآن . (من...