کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غل خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
trundled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاد، گشتن، تراندن، سنگین حرکت کردن، غلتاندن، چرخیدن، غل خوردن
-
قل دادن
لغتنامه دهخدا
قل دادن . [ ق ِ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، چیزی مدور را در زمین به حرکت درآوردن . چیز مدوری را با تکانی در سطحی به غلطیدن داشتن . مدحرجی را غلطانیدن بر سطحی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غل خوردن و غل دادن شود.
-
trundles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روابط، غلتک، چرخک، بارکش کوتاه، گشتن، تراندن، سنگین حرکت کردن، غلتاندن، چرخیدن، غل خوردن
-
trundle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شتاب، غلتک، چرخک، بارکش کوتاه، گشتن، تراندن، سنگین حرکت کردن، غلتاندن، چرخیدن، غل خوردن
-
roll
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رول، نورد، گردش، فهرست، لوله، چرخش، غلتک، طومار، توپ، صورت، نان ساندویچی، غل، تمایل، ثبت، چیز پیچیده، فرد، غلتیدن، غلت خوردن، پیچیدن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، گرد کردن، بدوران انداختن، گشتن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن
-
rolls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رول، نورد، گردش، فهرست، لوله، چرخش، غلتک، طومار، توپ، صورت، نان ساندویچی، غل، تمایل، ثبت، چیز پیچیده، فرد، غلتیدن، غلت خوردن، پیچیدن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، گرد کردن، بدوران انداختن، گشتن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن
-
دحرجة
لغتنامه دهخدا
دحرجة. [ دَ رَ ج َ ] (ع مص ) گرد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). غلطانیدن . (غیاث ). درگردانیدن . (زوزنی ). گردانیدن . (غیاث ). دحراج . || غلطیدن . غل خوردن .
-
لفة
دیکشنری عربی به فارسی
طومار , لوله , توپ (پارچه و غيره) , صورت , ثبت , فهرست , پيچيدن , چيز پيچيده , چرخش , گردش , غلتک , نورد , غلتاندن , غلت دادن , غل دادن , غلتک زدن , گردکردن , بدوران انداختن , غلتيدن , غلت خوردن , گشتن , تراندن , تردادن , تلا طم داشتن , شلغم , منداب
-
نصوح
لغتنامه دهخدا
نصوح . [ ن َ ] (ع ص ) توبه ٔ نصوح ؛ توبه ٔ راست . (دهار) (منتهی الارب ). یا توبه ای که باز رجوع نکنند بر آنچه از آن توبه کنند یا تائب نیت رجوع ندارد . (منتهی الارب ). توبه ٔ خالص که از آن باز نگردند. (مهذب الاسماء). صادق . (اقرب الموارد) (از المنجد)....
-
غلطیدن
لغتنامه دهخدا
غلطیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) گردیدن به پهلو. گردیدن بر روی خود. غلتیدن . غلط خوردن . غلط زدن . بجخیزیدن . گلیدن . غل خوردن . تدحرج : خروشان بغلطید بر خاک بربه پیش خداوند پیروزگر. فردوسی .بغلطید بر خاک و زو رفت هوش بیفتاد بر جای بیهوش و توش . فردوسی .فرو...
-
مل
لغتنامه دهخدا
مل . [ م ُ ] (اِ) نبیذ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 322). شراب انگوری . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ) (آنندراج ). می و شراب انگوری و هر مایع مسکر. (ناظم الاطباء). می . باده . مدام . راح . صهبا. خمر. عقار. قهوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در سغدی...
-
باطن
لغتنامه دهخدا
باطن . [ طِ ] (ع اِ) پنهان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). خلاف ظاهر. (تاج العروس ). نهان . (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، بَواطِن . (مهذب الاسماء). ناپیدا. مقابل ظاهر : شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عارکرم بسیاری بود در باطن در ثمین . منوچه...
-
پخته
لغتنامه دهخدا
پخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف )مطبوخ . قدیر که به آتش گرم و نرم شده باشد سهولت خوردن و هضم را. با حرارت قابل خوردن شده : عمری ای نابکار چون غلبه روی چونانکه پخته تفشیله . منجیک .یکی پای بریان ببرد از بره همه پخته چیزی که بد یکسره . فردوسی .آن دیگ پخ...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ... ابو) منصوربن العزیزبن المعزبن المنصوربن القاسم بن المهدی ، صاحب مصر، مکنی به ابوعلی . وی درحیات پدر به ماه شعبان 383 هَ . ق . ولایت یافت و بروز مرگ پدر مستقل گردید. او مردی بخشنده و خون ریزی بی با...
-
آیین
لغتنامه دهخدا
آیین . (اِ) سیرت . رسم .(صراح ). عرف . طبع. عادت . داب . (دهار). آئین . شیمه . روش . دَیْدَن . خلق . خصلت . خو. خوی . منش : سیرت اوبود وحی نامه بکسری چونکه به آئینْش پندنامه بیاکند. رودکی .همه شب بدی خوردن آیین اودل مهتران پر شد از کین او. فردوسی .مز...