کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غلیج
معنی
(غَ) (اِ.) 1 - بیلی که با آن زمین را هموار کنند. 2 - بتی که تراشند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلیج
لغتنامه دهخدا
غلیج . [ غ َ ] (اِ) انگز. (از فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ). بیلی که با آن زمین را هموار کنند. رجوع به انگز شود : چون غلیجی که بند برکند (کذا؟)کیست چون تو فژاگن و فژغند. ؟ (فرهنگ اسدی ).|| بت که تراشند. (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ).
-
غلیج
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (اِ.) 1 - بیلی که با آن زمین را هموار کنند. 2 - بتی که تراشند.
-
واژههای همآوا
-
قلیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قلیچ› [قدیمی] qelij شمشیر.
-
قلیج
لغتنامه دهخدا
قلیج . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) بمعنی شمشیر. (ناظم الاطباء). || دست آخرین در بازی نرد. در بازی سه دست یا پنجدست پیش بر که اگر هر یک از دو حریف برد همه ٔ بازی را برده است . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
انگز
لغتنامه دهخدا
انگز. [ اَ گ ُ ] (اِ) بیلی که با آن زمین را هموار سازند. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). غلیج . و رجوع به انگژ و انگزک و انگژک و غلیج شود.